پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
-مادر!چرا واژه ها بایدپشت میله های دفترم باشند؟اصلاً سواد نخواستم ....-پسرم!سوال نکن!پدرت منتظر است چیزی بنویسیبنویس:بابا نان !بابا آب !بابا کِی آزاد می شوی؟«آرمان پرناک»...
جهان پر شده از نمره های بیست،دانش اموزان زرنگتربمب های بزرگتری خواهند ساختاگر قلب های کوچکتری داشته باشند !و هیچکسنمره مهربانی دست های توراوقتی به گربه ای غذا می دهیدر کارنامه ات نخواهد نوشتدامن چین دارت را بپوش و بچرخجهان به ساز تو می رقصدمن برای معلمت نامه ای خواهم نوشتوبه او خواهم گفتاز مشق های زیاد که انگشت های کوچکت را خسته می کند بیزارم ....
پدربزرگ سیگاربدون فیلترمی کشدپدر روزنامه های فیلتردار می خواندکودک اما مشقش را سرخط می نویسدنه یک حرف بالا نه یک حرف پایین...
امروز اولین روز از ماه مهر و شروع فصل پاییز، ماه تحصیل، تلاش، مشق و مدرسه است ….آغاز سال تحصیلی، آغاز سفر در مسیر دانستن و فهمیدن مبارک...
بوی مهر، بوی مهربانی، بوی لبخند، بوی درس و مدرسه و شوق کودکانه در پیاده روها، بوی نمره های بیست، بوی دفتر حساب و مشق های ناتمام، بوی دوستی و مهر و محبت است…...
شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟ دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد؟...