پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یادتهر شب کنار پنجره ی تنهاییمرا می خواندو من با نگاه منتظرمپناه می برم به آغوش شبجایی که ابر انتظارقطره قطره نداشتنت رابر من می باردمجید رفیع زاد...
با من شدند روح درختان سربلند این دلبران شاد شکرخورده لونددارم برای مرگ خودم نقشه می کشم رو به نگاه منتظر آبی بلند......