سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ﻣﺮﺍ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﭘﯿﺮ ﮐﺮﺩﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﺥ نداد....
اما ترس ادمکی ست که سد راه هایت می شود.....
ترس فقط ترس از دست دادنش...
هیچ چیز نفرت انگیزتر از احترام بر پایۀ ترس نیست....
ترس، رنج برخواسته از انتظار رخدادی بد است....
ترس بیش از احترام انسان ها را به تکاپو می اندازد....
ترس احمقانه است. افسوس هم همینطور....
بزرگترین ترس من در زندگی اینست که فراموش شوم....
بازندگان، کسانی هستند که از باختن ترس دارند....
Fear Just Fear Of Lose Youترس فقط ترسِ از دَست دادنِت......
چمدان دست تو و ترس به چشمان من استاین غم انگیزترین حالت غمگین شدن است......
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شودنقش رویایی تو هی کم و کمرنگ شود....
ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی برگیخزان گزیده ام از نوبهار می ترسم...
مساله این نیست که از مرگ می ترسم. فقط دلم نمی خواهد موقع مردن در محل حاضر باشم!...
تو یک بار رفته ایتَرس از دست دادَنت ریختامروز...فقط عاشقت هستم!...
قدری حالِ خوبِ بی ترسِ فردا را آرزوست.....
تا وقتی ترس از دست دادنش به جونت نیفته نمیتونی بفهمی تا چه اندازه دوستش داری...
چیزی را که ذهن قادر به فهم آن نیست/یا پرستش می کند یا از آن می ترسد....
هیچ چیزی چندش آور تر از احترامی که از ترس نشات گرفته، نیست....
ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند....
امید تنها چیزیه که از ترس قوی تره......