یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
سُرخی لبانم تشنه لبان تَر توستمیشود بوسه زنی ....️️️...
یک شب دعای تشنه ی ما ابر می شوداین روزگار زرد و سترون همیشه نیست...
تو را که درد نباشد زِ درد ما چه تفاوتتو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی...
چه گواراست این شربت زعفرانیاما تشنه از محله ما رفتعباس تعزیه...
گر بدانی چقدر تشنه ی دیدار توامخواهی آمد عرق آلوده به دیدار مرا...