پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تویی بهانه آن ابرها که می گریندبیا که صاف شود این هوای بارانی...
اما، این آسیاب کهنه به نوبت نیستشاید همیشه نوبت ما ...فرداست...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
ﺩﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ﺩﺍﺭﺩﺍﯼ ﻋﺸﻖ، ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﺰﺩﯼ...
تو قله ی خیالی و تسخیر تو مُحالبخت منی که خوابی و تعبیر تو محال...
طرحِ لبخندِ توپایان پریشانیهاست ......
بی عشق دلمجز گرهی کور چه بود؟دل چشم نمی گشوداگر عشق نبود...
گله از دست کسی نیستمقصر دل دیوانه ی ماست......
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟می کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم......
ما گنه کاریم آری جرم ما هم عاشقی استآری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست کیست؟...
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود...
لبخند تو خلاصه خوبیهاستلختی بخند، خنده گل زیباست...
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویرانهر کوه بیفرهاد، کاهی به دست به باد...
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:دست بر میوهی حوا بزنم یا نزنم ؟...
ای کاش می شد یک بارتنها همین یک بارتکرار می شدی تکرار...
دور از توگاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود...
گفٖته بودم که به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم...
ز تو جز تو نخواهماگر عشق گناهست ببین غرق گناهم...
کی می شودروشن به رویت ، چشم من ، کی ؟...
دور از توگاهی نفس به تیزی شمشیر می شوداز هر چه زندگیست دلم سیر می شود...
من جز برای تو نمی خواهم خودم را...
یک روز می رسد که در آغوش گیرمتهرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای...
گاهی خیال میکنم از من بریده ایبهتر ز من برای دلت برگزیده ای ؟...
ما گنه کاریم آریجرم ما هم عاشقیستآری اما آنکه آدم است و عاشق نیستکیست ؟...
با هیچ کس جز تو نسنجیده ام تو را...
در انتظار آمدنت هستمامابا من بگو که آیا ، من نیزدر روزگار آمدنت هستم ؟...
با تو تنها با تو هستمدر هوایت دل گسستم از همه دلبستگی ها...
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه را دارد...
دور از توگاهی نفس به تیزی شمشیر می شوداز هر چه زندگیست دلت سیر می شود...
تویی بهانه ی آن ابرهاکه می گریندبیا که صاف شوداین هوای بارانی...
-بس که خمیازۀ فریاد کشیدم،دیریست ؛خوابهایم همه کابوس، همه فریادند…...
می خواهمتچنان که شب خسته خواب را...