پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اه ..داغی به سینه مهمان است تب این داغ سخت و سوزان استرنج و درد و غمم فراوان استآخر این قصه شرح هجران استپدر خوب من کجا رفتی؟پر پرواز، تا که وا کردیمرغ جان را زتن رها کردیقصد معراج تا خدا کردی!! عیش و نوش مرا عزا کردی. پدر خوب من کجا رفتی؟خانه بی تو چقدر غمگین استدرد هجرت عجیب سنگین استبعد ازاین مرهم غمم این است.قاب عکسی. که باتو تزئین استپدر خوب من کجا رفتی؟ای تو پیوسته با خداوندتکن دعایی برای فرزند...
خنده بر لبهای نرگس شد حرامروزهایش تیره چون شبها مدام تلخ شد شیرینی روز پدر زهر شد دنیای او دائم به کامبانوی کاشانیاعظم کلیابی...
اه ..داغی به سینه مهمان است تب این داغ سخت و سوزان استرنج و درد و غمم فراوان استآخر این قصه شرح هجران استپدر خوب من کجا رفتی؟پر پرواز، تا که وا کردیمرغ جان را زتن رها کردیقصد معراج تا خدا کردی!عیش و نوش مرا عزا کردیپدر خوب من کجا رفتی؟خانه بی تو چقدر غمگین استدرد هجرت عجیب سنگین استبعد ازاین مرهم غمم این است.قاب عکسی. که باتو تزئین استپدر خوب من کجا رفتی؟ای تو پیوسته با خداوندتکن دعایی برای فرزندتر...
پدرم آدم برفی بودکه در حسرت شال و کلاهی برایمانقطره قطره آب شد...
پنج شنبه شدو مقبره ی تنگ دلم تنگ تر شد...کجایی بابا؟...
میخوام برگردمبه روزایی که بالاترین نقطه ی زمین،شونه های پدرم بود!...
پدرم وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گور پدرم خندیدم؟...
خدایا بهتر از بهشت چه داری برای زیر پای پدرم؟...
پدرم گاه صدا میزندم شعر سپید!بس که آشفته و رنجور و به هم ریخته ام...
پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم /شعر پیدا شد و من آنچه نباید شده ام...
پدرم گفت که عاشق نشوی فرزندممطمئنم پدرم مثل تو را کم دیده...