سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از کدورت روددل به قلاب می دهدماهی...
به خانه خواهم آمداگر جاده های طولانی صد پاره شونداگر این تاریکی مرموز امان دهداگر سکوت، از سرِ زبان های بی مهرِ ما بیفتداگر باران بباردو این کدورتِ هزار ساله را از دلهایمان بشویدآه ... اگر باران ببارداگر باز دوستم داشته باشی اگر باز دوستم داشته باشی...
شیارهای عمیق کدورتدر گیر و دار تعارفندبر چهره ی منهوک خیالخط به خطرج به رجدل شکسته تلخ کامی امخورجینه ای از ادراک ترک خورده بر گرده اش...
آدم با بعضی ها بساط غرور و لجبازی را جمع می کند! در اوج دلخوری هم که باشدچشم از دوست داشتنش بر نمی دارد و حافظه ی کدورتش پاکه پاک می شود!...
.خدا کند که اگر بین مان کدورت بودبه حد فاصل دیوار و در خلاصه شود......
خدا کند که اگر بینمان کدورت بودبه حد فاصل دیوار و در خلاصه شود...