بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است
بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
عطر عجیب نرگست،پیچیده در تنهاییم در بهمن آغوش من ،حس بهارانی بیا
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
بیا با تار جان پیمان ببندیم بیا تا پای جان با هم بمانیم
نکند بی تو دلم عاشقِ یاری بشود شَک به دل راه بده، گرچه محالست بیا
بیا که بی تو جانم یک دنیا کم دارد
با برگ ها نیامدی با برف ها بیا...
دیر کن اما بیا...
بیا و با تابش ماه نگاهت شب هایم را از تاریکی رها کن و جانم را... به نور نگاهت پیوند بزن.
دوشَت به خواب دیدم و گفتم: خوش آمدی ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا!