پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ما جز رضای دوست تمنا نمی کنیمچون آرزوی ماست همه آرزوی دوست...
وز هر چه فارغیم، بجز گفتگوی دوست...
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزلست...
شهرِ بی حوصله ام باز به حرف آمده استبه خیابان بزن ای دوست که برف آمده است!...
به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز...
قلبِ آدمیزنده ست بهخاطرهخاطره عشقخاطره دوستدوستدوست…....
من نشاطی را نمی جویم به جز اندوه عشقمن بهشتی را نمی خواهم به غیر از کوی دوست...
هر چه از دوست رسد ناخوش و خوش، خوش باشد شربت وصل ازو، تلخی هجران هم ازوست...
ای سرو بلند قامت دوستوه وه که شمایلت چه نیکوست...
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست...
اگر قصابم از تن واکره پوستجدا هرگز نگردد جانم از دوست...
غم هجران تو، ای دوست، چنان کرد مرا که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟...
به قدر مهر من ای دوست مهربان نشدی رفیق تن شدی اما ، رفیق جان نشدی...
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را...
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت...
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان...
من چرا گرد جهان گردم چو دوست در میان جان شیرین منست...
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت...
از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودمذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی...
بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست...
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد یاری که تحمل نکند یار نباشد...
دوست هر کسی، عقل اوست و دشمن هر کس نادانى اوست...
غم هجران تو ای دوست چنان کرد مرا که ببینی نشناسی که منم یا دگری!...
دشمن اگر می کُشد، به دوست توان گفتبا که توان گفت اینکه: دوست مرا کُشت؟...
ای دوست! دیر آمدی ولی خوش آمدی..!...
فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوستدشنام داده است، ولی "دستخط" اوست...
از مضحکهٔ دشمن تا سرزنش دوستتاوان تو را می دهم، اما به چه قیمت!؟...
گر شبکی خوش از کرم دوست درآید از درمسر کُنمش نثار ره ،جان به قدم فشانمش...
کم و زیاد همین قدر قانعیم ای دوست که نان سفره ی ما نان خودفروشی نیست...
به دست دوست یا که به آغوش امن عشقاین بار اعتماد کنی، خاک بر سرت؛...
به چشم دوستان ناقابلم، باشد، ولی ای دوستطلا را با ترازوهای بقالی نمی سنجند...
ای دوست قبولم کن و جانم بستانمستم کن و از هر دو جهانم بستان...
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفتباقی همه بی حاصلی و بی خبری بود...
ای دوست روزهای تنعم به روزه باشباشد که درفتد شبِ قدر، وصالِ دوست...
خیابان احساسم زمستانی ستمدارا کن با من ای دوست بهار نزدیک است...
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوستگیرم که ناسزاست ولی دستخط اوستآیینه وار خیره به تنهایی توامآری! سکوت سادهترین راه گفتوگوست...
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوستسر نَهم در خطِ جانان جان دهم بر بوی دوست...
یک چیزایی را نباید از دست داد مثل دوست واقعی!...
به بلنداییبرج باج نمی دهیم خاکستر نشینیبادوستما را ، بس ....
با من هزار نوبت اگر نامهربانی کنیای دوست دل من همچنان مهربان توست...
عشق یعنی...چون تابش خورشید بر شب های دوستو چون برف ذوب شدن بر غم های دوست...
تو عیار محبتم شده ایدوستت دوست ، دشمنت دشمنهرکسی را که دوستت داردناخودآگاه دوست می دارم...
بسی ممنونم از دشمنکه پیش دوست هر ساعت بدم میگویدو می آردم هر لحظه در یادش...
هرکه را دوست شدم؛ دشمن جان گشت مرا...
دَمی با دوست در خلوت ،بِه از صد سال در عشرت !...
کتاب وقتی باز است ذهنیست که حرف میزند ، وقتی بسته است دوستی است بهانتظار ، وقتی فراموش میشود جانی است که میبخشاید ، وقتی نابود شود ، دلی است که میگرید ......
گفت: «عشق نه، بیا تا همیشه دوست بمانیم»دستش را رها کردم گفتم:«ببخشید ما به کسی که برایش ،روزی چندبار از درون فرو میریزیمدوست نمی گوییم...»...
میلادتای دوست مبارک باشدپیوسته دلت شاد سعادت باشدهرسبزۀسبزرنگ بهارت باشدچشم شادی نگارت باشد...
دوست خوبهنه بیوفازندگی خوبهنه بیصفاعشق خوبهنه بیمعشوقمن خوبمنه بی تو...