پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قدمم مسافت را در کوچه ها لگدمال می کند جهنمِ درونم را اما چاره چیست؟...
خیال می کنی از پا درمی آیم؟چه باک!ببینآراممآرام تر از نبض یک مرده!...
جهان بر پا نمی مانَدمگر با سر خمیده ی ماروی شانه ی آن که عاشقش هستیم...
شاید تو را بپرسندعشق چگونه مُرد؟!بگو: در روزگاری اندوهناک آمد......
چرا برگ ها وقتی احساس زردی میکنند خودکشی میکنند ؟...
چه چیزی در جهان از قطار ایستاده در باران غم انگیزتر است ؟...
هندوانه به چه میخندد وقتی به قتل رسیده است ؟...
برای نوشتن تاریخماشک می خواهمنه جوهر......
حس هفتمبمن می گوید:«آتش»خشم بزرگ خداونداست...
من اما می توانستم همه را دوست داشته باشم اگر دوست داشتن را با تو شروع نکرده بودم....