پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی پُر از عشق و رنگ می شودوقتیشادی را،در قلب دیگران نقاشی کنی......
سوزهای گاه و بیگاه پاییزمرابه داشتنِ آغوشِتُمشتاق تر می کند...
هر صبحبا طلوع چشمانتجرعه جرعهنگاه مست تو راچون چای قندپهلوسر میکشم...
زندگیت رنگی می شودوقتی که توشادی را در قلب دیگران نقاشی کنی...
چه شباهتی!هر دو برای رسیدنترک برمی دارند انار و دل ....!...
بی تاب ترینم؛بگشای ساحل امن آغوشت را،قراری باشبر موج های طوفانی دلم... ....
به چال گونه ی عاشق کشی مستانه معتادیم خدا شکرت که در دام بلای عشق افتادیم...
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیمویران شود این شهر که میخانه ندارد...
رودخانه است راهش دهید...راهی به دریایش دهید...مستانه و طوفانی است...راهی به دنیایش دهید....