هیچ کس متوجه نمی شود که بعضی از مردم انرژی بسیاری زیادی صرف می کنند تا فقط عادی به نظر برسند.
تنها یک سرنوشت محتوم وجود دارد و آن مرگ است، جز این جبر دیگری نیست ! در فاصلهی زمانی میان تولد و مرگ، هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست ... همه چیز را میتوان تغییر داد، میتوان جنگ را متوقف کرد و حتی صلح را حفظ کرد، فقط به...
اگر چه مردم وانمود می کنند که به حق احترام میگذارند اما در برابر هیچ چیز غیر از زور سر فرود نمیآورند !
دوست داشته نشدن تنها یک بداقبالی محسوب میشود اما دوست نداشتن، بدبختی است ! امروز همهی ما از این بدبختی در حالِ جان دادنیم؛ خون و نفرت قلب را میخشکانند ...
آدمها یک بار عمیقا عاشق میشوند، چون فقط یک بار نمیترسند که همه چیز خود را از دست بدهند ؛ امّا بعد از همان یک بار، ترسها آنقدر عمیق میشوند که عشق، دیگر دور میایستد ...
هدف هنر نه وضع قانون و نه قدرتطلبی است. وظیفه هنر، درک کردن است. هیچ اثر نبوغآمیزی بر کینه و تحقیر استوار نیست. هنرمند یک سرباز بشریت است و نه فرمانده. او قاضی نیست بلکه از قید قضاوت آزاد است. او نماینده دائمی نفوس زندگان است.
گفت : بیا به عقاید هم احترام بگذاریم ! گفتم : نه دلیلی دارد و نه ضرورتی ، همین که کاری به کار هم نداشته باشیم کافیست !
گاه تشخیصِ کسی که دروغ میگوید، از کسی که راست میگوید آسانتر است. حقیقت همچون روشنایی چشم را کور میکند. دروغ، بر عکس، همچون آفتابی که در حال برخاستن یا فروخفتن است، به همه چیز جلوه میبخشد !
وقتی انسان آموخت،آن هم نه فقط بر روی کاغذ،که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد
ما گرفتار عادت زیستن شدهایم ، پیش از آنکه به اندیشیدن عادت کنیم ...
گاندی ثابت کرد که امکانپذیر است کسی برای مردمش مبارزه کند و پیروز شود بدون اینکه حتی یک لحظه احترامِ دنیا را از دست دهد.
همدردی از احساسات صاحب منصبانه است: آن را به بهای ارزان، بعد از وقوع بلایا، به دست می آورند. ولی دوستی به این سادگی نیست. به مرور ایام و با رنج بسیار به دست می آید، اما چون به دست آمد، دیگر راهی برای خلاصی از آن وجود ندارد. باید...
مثل اینکه این خشم بیش از اندازه مرا از درد تهی و از امید خالی ساخته بود. برای اولین بار خود را به دست بیقیدی و بیمهری جذاب دنیا سپردم. و از اینکه درک کردم دنیا این قدر به من شبیهاست و بالاخره این قدر برادرانهاست، حس کردم که خوشبخت...
پاییز بهار دیگری است که در آن هر برگ یک گل است.
شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسننیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازهٔ شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت...
هیچ چیزی چندش آور تر از احترامی که از ترس نشات گرفته، نیست.
طغیان، هر چند چون چیزی نمیآفریند، در ظاهر منفی است، اما چون آن بخش از انسان را که باید همواره از آن دفاع شود، آشکار میکند، عمیقا مثبت است.
دکتر، چه کسی این همه را به تو آموخت؟ بی درنگ پاسخ آمد: رنج
هر کسی به اندازه ضربه هایی که خورده، تنهاییشو محکم تر بغل کرده...