متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
لعنت به دو روز پست این چرخ کبود
لعنت به تمام بودهایی که نبود
لعنت به غزل ها که دلم با تو سرود
لعنت به من و آن که دل از سینه ربود
تا هست نفس، کنم نثارت لعنت
ای بر تو و آن ایل و تبارت لعنت!
لعنت به...
نفس نفس به هوای تو خو گرفته دلم
غزلِ ترانهٔ چشم تو کو؟ گرفته دلم
هنوز واهمه دارم ز خاطرت بروم
بگو که در تب وتابی، بگو گرفته دلم
قدم قدم بکشانم به خلوتت و ببین
که جز تو از همه شهر رو گرفته دلم
کسی که سهم مرا از...
گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم
قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستم
آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟
معنی ام یا صورتم، یا مسما چیستم
درچنین صورت که من دارم چگویم وصف خویش؟
آتشم، خاکم، نسیمم، آب دریا چیستم
عاقلم، دیوانه ام، در فرقتم یا در...
ساده می بینم تو را هر شب به رویایی که نیست
می زنم دیوانه وار دل را به دریایی که نیست
می نشینی در برم محو نگاهت می شوم
بیخیال از غصه و تشویش فردایی که نیست
در کنار جوی آب و سایهٔ آن بید مست
عشق بازی می کنیم...
بی تو مهتاب شبی... کاش نبودم بی تو
باز از آن کوچه ... کاش نرفتم بی تو
همه تن چشم... کاش نمی شد بی تو
به دنبال تو... کاش نمی گشت بی تو
کاش در آن کوچه پُر چشم مهتاب زده
نمی رفتم، نمی گشتم، هیچ نبودم بی تو
ارس...
نظری کردی و من هم نظرم سوی تو شد
شب منت کش من طالب گیسوی تو شد
تو گذشتی و چو دیدم رخ چون ماه تو را
دل وامانده دمی عاشق آن روی تو شد
به لبم جز تو و اسم تو نیاید سخنی
تو چه کردی به دلم تا...
چون غنچه که در دشتی با خار قشنگ است
دل بستن مشکوک من و یار قشنگ است
ای کاش که چشمان تو بر سینه ی تان بود
با پنجره، دل سنگی دیوار قشنگ است
فهمیده ام از گریهٔ برخورد دو تا ابر
اشک من و تو لحظهٔ دیدار قشنگ است...
یک میز و دو نیمکت
به میزبانی تنها یک فنجان
تو قهوه بنوش و من محو تو
قهوه ای چشمانت را سرمی کشم
ارس آرامی
صبح بی سوی چشمان تو،
نگاهم از هر سلامی خالی ست
ارس آرامی
چون غنچه که از زشتی، با خار قشنگ است
دل بستن مشکوک من و یار قشنگ است
ای کاش که چشمان تو بر سینه ی تان بود
با پنجره، دل سنگی دیوار قشنگ است
فهمیده ام از گریهٔ برخورد دو تا ابر
اشک من و تو لحظهٔ دیدار قشنگ است...
آب منم تاب منم، شاعر مهتاب منم
شور تویی شعر تویی، عاشق بی تاب منم
رام تویی کام تویی، عاشق این جام تویی
دار تویی یار تویی، عاطفهٔ ناب منم
زخمهٔ این ساز تویی، زمزمهٔ راز تویی
شاهد پرواز تویی، حلقهٔ این باب منم
ای تن دریایی من، عشوهٔ رویایی...
چشمان تو شعری ست که صد قافیه دارد
امّا چه کنم؟ با دل من زاویه دارد!
این آبی بی واهمه، این شهر ستاره
چون علم نجوم است که صد فرضیه دارد
چشمان تو معدنی از نور و بلور است
دنیا به غنی سازی آن حاشیه دارد
این سفرهٔ رنگین قلمکار،...
هر چند می تکانمش از دل نمی رود
از چشم می نهانمش از دل نمی رود
در باغ خاطرات حیاتم نشسته است
از شاخه می پرانمش از دل نمی رود
با کوپه های تلخ قطار سرشک خویش
از دیده می چکانمش از دل نمی رود
او باز هم بهارترین می...
دل به یاران مجازی داده ام اما چه سود؟
این به ظاهر عاشقان دائم بلاکم می کنند!
ارس آرامی
پیچکی در خانه دارم با صدایم آشناست
با غزل های من و حال و هوایم آشناست
دوستش دارم کنارش می نشینم روز و شب
ریشه و برگ و گلش حتی برایم آشناست
زلف افشانده ست از هرسو به بام خانه ام
با خیال نیمه شب های رهایم آشناست
در حیاط...