متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
یک قدم برداشتم دور از تو سرگردان شدم
آنقدر باریدم و باریدم و باران شدم
با نسیمی که گذشت از لای موهای سرت
دور خود چرخیدم و چرخیدم و طوفان شدم
بی سر و سامانی امروز این دل را نبین
من همان کوهم که دور از تو چنین لرزان شدم...
دیشب به خواب دیدم آن یار با وفا را
آغوش را گشودم گفتم بیا نگارا
چون صبحدم پریدم از خواب ناز دیدم
در بر گرفته ام من افسوس متکا را...!!
ارس آرامی
رد شدی از وسط کوچه و از گوشه ی در
دیدم انگار تو هستی و شدم زیر و زبر
قد و قامت که همان بود دلم هُری ریخت
چادری ها به هم از پشت شبیه اند آخر
نذر کردم که خدا جرأت آن را بدهد
جای اسمت فقط این بار...
میگفت بودنت بوی نون سنگکِ تازهٔ صبحِ جمعه رو میده،
بوی چوب سوختهٔ وسط جنگل،
بودنت صدای بارون روی شیروونی چوبی رو میده،
صدای خندهٔ بچه واسه خوشحالی کارنامه،
میگفت بودنت بوی وانیل و شکلات داغ میده وسط یه روز سرد زمستون،
بوی کولر آبی همراه یه کاسه آلوچهٔ نمک...
بلدم تکیه کنم باز به دیوار خودم
یا حصاری بکشم دور و بر غار خودم
بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار
تا بسازم قفس از غصهء بسیار خودم
پیش پایت دو سه خط شعر نوشتم، حالا
متنفر شدم از تک تک اشعار خودم
شاعری خیره سرم من،...
حال و روز دل ما را به کجاها که کشاند
امان از تو ای شعر خدا نگذرد از تقصیرت!
ارس آرامی
مِهر بر ما، مُهر و نشان ز تنهای دیرین دارد
پاییز مبارک بر آنکس که دلبر شیرین دارد!!
ارس آرامی
سبز بودم
وزش سرد تو پاییزم کرد!
ارس آرامی
دلم می خواست جز تو
چیزی به چشم دل نیاید،
ولی باز شرمنده این متاع کساد دل شدم!
ارس آرامی