متن استوری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات استوری
یک امروز را ناخوش احوالم؛
همین یک روز را برایم کسی باش،
که تمام عمر برایت بودم..!
- کتایون آتاکیشی زاده
آن شب کہ جام چشم هایت رانوشیدم چنان مستت شدم کہ فراموش ڪردم خداے من تونیستے..!
نگین رازقے
نگاهت شروع زندگی بودو رفتنت پایان آن..!
نوشته:نگین رازقی
« زمستون، برای تو قشنگه پشت شیشه؛
بهاره زمستون ها برای تو همیشه؛
تو مثل من زمستونی نداری؛
که باشه لحظه ی چشم انتظاری؛
گلدون خالی ندیدی؛
نشسته زیر بارون؛
گلهای کاغذی داری تو گلدون...».
تو دست بر موی معشوقه ای می کشی،
که در خیالت تا ابد خواهی داشت....
چقدر از اون صبح هایی بی زارم
که چشمات رو باز می کنی؛ چیزی یادت نمیاد
و بعد چند نفس، اتفاق ناگوار دیشب برات مرور می شه
و دوست داری تا ابد زیر پتو خودت رو قایم کنی!
- کتایون آتاکیشی زاده
عشق خیلی خنده دار است
خیلی هم گریه دارد
عشق، یا هست، یا نیست!
اگر نیست که نیست
اما اگر هست، اگر باشد، اگر یافت شود در تو…
آن وقت دیگر تو نیستی
اشک باران
من فکر میکنم الکساندر هم عاشق بود که تلفن را اختراع کرد
وگرنه به عقل هیچ آدم عاقلی نمیرسید
که میتوان حضور گرم کسی را از سیم های سرد عبور داد.
اشک باران
و اما امروز...
آغازِ آخرین پایانِ پاییز است.
شروعِ اتمام دلگیری ها، دلتنگی ها، دلشکستگی ها، و تمام غم های این فصل.
آذر نوید تمام شدن می دهد؛ اما معنای حقیقی آغاز است. 🍁
- کتایون آتاکیشی زاده
چقدر هیچکس شبیه تو نیست...(:
آرزو به دلم ماند
تلافی کند
نگاهت، نگاهم را …
اشک باران
همه جا هستی
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت، کنارم است
کاش میشد برای ساعتی مُرد
آنوقت است که میفهمی
چه کسی در نبودنت دق میکند
وچه کسی ذوق می کند
دلم ساعتی مُردن می خواهد
اشک باران
تا قبل از آلکمئون (فیلسوف یونانی)، مرکز احساسات رو قلب می دونستند ؛
حتی مدتی بعد از کشف اعصاب و سیستم عصبی توسط آلکمئون، و بیان کردن مغز به عنوان مرکز کنترل احساسات، بازهم نظریه ها به سمت قلب برگشت.
این نظریه ها انقد قوی بودن که حتی الان هم...
صبح،
شروع نیست...
صبح،
یعنی ادامه!
- کتایون آتاکیشی زاده
هیچ کس برایم «من» نمی شود؛
این دردناک ترین قسمت مهربانی به دیگران است..!
- کتایون آتاکیشی زاده
در دلت جاگیر شدن
پایان تمام مناجات و شب زنده داری های من است :)
- کتایون آتاکیشی زاده