یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو می روی و دل ز دست می رودمرو که با تو هر چه هست می رود...
مژده بده مژده بده یار پسندید مراسایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا...
بیایید بیایید که جان دل ما رفتبگریید بگریید که آن خنده گشا رفت...
امشب به قصه ی دل من گوش می کنیفردا مرا چو قصه فراموش می کنی...
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زندبه دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند...
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشیوقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی...
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنشجان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش...
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شماخوشا شما که جهان می رود به کام شما...