تو می روی و دل ز دست می رود مرو که با تو هر چه هست می رود
مژده بده مژده بده یار پسندید مرا سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا
بیایید بیایید که جان دل ما رفت بگریید بگریید که آن خنده گشا رفت
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شما خوشا شما که جهان می رود به کام شما