خونه از گریه پُره، کوچه از مرگِ غزل توی ویرونی باغ، نعش گُل بغل بغل
لحظه ها آب می شوند همچون رد پای تو بر برفهای کوچه ی ما
مخمل نازِشبی ، ملتهب و بارانی با تو بی چتر در این کوچه دویدن دارد
خرید ضایعات بهانه است، کوچه، کوچه شهر را می گردم، بلکه تو را پیدا کنم
آشناست به بوی قدم هات کوچه
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست
گنجشک/می خوانَد/گلوی پنجره /می شکوفد/سپیدی/جارو می کشد/کوچه ها را
وقتی بیای کوچه چراغون میشه باز دوباره بارون عشقم رو تن خسته تو میباره
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را... پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست