بیو غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو غمگین
به غمی لبخند میزد که همه چیز را از او گرفته بود.
خسته تر از آنم که از درد بگویم...
آدمی دروجودم مرده است،نمیدانم چه کنم!
اِی روح چِرا زِ جِسم دِل نِمی کَنی؟!
من از خوش باوری هایم به ویرانے رسیدم..🌱️
در رفتن هیچ چاره ای نبود ، و در ماندن هیچ امیدی.
و تو چه می دانی از درد؟
تنها اشک است ،
ک میداند غم ازچشم افتادگی را...
@roshangeram
من تمامم پر از این حالتِ بی حوصلگیست .
گفت جسدم را بنداز دریا
گفتم چرا؟
گفت :جسدام را ماهی ها بخورند
بهتراز این است
که آدم خوارهای زمینی بخورند
نیامده بود بماند
آمده بود
آوار ببیند
برود
از یه جایی به بعد میبینی دیگه چیزی برای از دست دادن نداری...
یه مدت از نبودت میگذره:)
در این پاییز زرد
برگ ها می ریزند
من هم ، مثل آن ها