شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خسته اممثل ظهردر میانه مردادمثل دل بریدن و رفتنمثل هر چه بادا باد.....
تو رابه اندازهءتمامبوسه ها وآغوش هاییکه به منبدهکاری....دوست می دارم....!!!..تو رابه اندازه ءتمامدوستت دارم هاییکه در دلتپیچید ودرگلویتته نشین شد.......تو رابه اندازهءتمامرزهای سرخ خشکیدهءروی طاقچه ء اتاقتکه قرار بودیک عصر زمستانیلای موهایم بکاری و....نکاشتی.......دوست می دارم....!!!...
دوبارهشببدون اوبه من رسید......به جای منقشنگ....سفت....بغلش می کنی.....خدا......؟؟؟!...
تو. اردیبهشت منیحالا هی بگوعزیزممیان زمستانیم...!...
یک نفر....تنهایک نفراز تمام جهان کافیستکه ایمان بیاوریزندگیارزش زیستن رادارد.....!...
بلندتر بگو: دوستت داااارررم...! آنقدر که دورترین زن جهان هم بداند اینجا زنی ست که روزی هزار بار قربان قد و بالایت می رود....!زنی که روی تمام زخمهایش را با بوسه های نجیب تو مرهم گذاشته است......!زنی که هرچه از عشق می داند را میان آغوش امن تو آموخته است....!بلندتر عزیزدلم. بلندتر بگو : دوستت دارم....!...
حلال،فقط نان روی سفره نیست....!عشق همحلال اگر نباشدبرکت می رودازتمام آغوشها وبوسه ها ودوستت دارمها.....!!!!...
روزهای سختمی آیند و می روندتا مزه ی قهقه های بلنداز زیر دندان زندگی نرود...تا طعم نان داغ صبحانه ی مادربوی تکرار و رنگ دلزدگیبه خودش نگیرد!روزهای سختمی آیند و می روندکه از میان هزاران،همین چند رفیق ناب وچند یار اصیل برایمان بمانند...تا گاه گاهی به یادمان بیاورندکه دلبری گلهای ارغوانی باغچهچیز کمی نیستمعجزه ی بزرگ خداست..!...
هر زن...هر چقدر هم که قدرتمند باشدخوشبختی اش رابا دو مرد تعریف میکند....!اول پدر...که الفبای امنیت و عشق رابه او می آموزد....!.و دومیاری کهتمام دوست داشتنش راازآغوش همه ی زنانبرمیدارد وبه پای اومی ریزد....!...
چقدر بوسه بریزم در چای که ،،،، شیرین شودکام روزگار تو ....؟! ....
امشب دوباره از ته دل تو را آرزو میکنم.... امشب دوباره به خدا می گویم که بغلت کند...ببوسدت و چراغ اتاقت را خاموش کند... امشب دوباره با خودم" شبت بخیر عزیزم " را تمرین می کنم.... خدا را چه دیدی...؟! شاید شبهای بلندهمین تابستانی که می آید پر ازشب بخیرهایی شدکه مخاطبش تو باشی...!...
امپراطورمردی نیستکه در جنگهای بسیاریتن به تنجنگیده است....! امپراطورمردیستکه توانستهقلمرو عاشقانه های زنی راامن وآرام وآسوده کند.......
رمضان آمد و دل،زنده به قرآن نبی ستاز ازل تا به ابد،آینه گردان علی ست... رمضان آمد و وا شد در غفرانی حقبگشا دل ،که هوا مست نفسهای علی ست....!...
دلتنگ اردیبهشت آغوش توام...
بی وقفهمهربان باش.....!روزیکسیمی آیدکه در جیبهایشهر چقدر که بخواهیعشق دارد وعشق دارد وعشق....!...
مرا غلیظدوست بدار..شبیه سایه پشتپلک هایت......
خورشیدچشم های توست..منظومه رااشتباه چیده اند......
درد یعنی که دلت خشک و کویری باشدآب...هی آب...،مدام ، پشت مسافر بدهییا که یک شهر،به دیدار تو عاشق شود و...تو خودت دل،به پرستوی مهاجر بدهی....!...
چه خوبکه میان اینهمهدلتنگی و دل آشوبیتو هستیکه هنوزخوب می خندی!...
زن بودشکوفه بودبهار بودو در دامنشهزار باغچهء نم خوردهقایم کرده بود!زن بودو هر چقدر که بخواهیوسعت داشتو تاچشم کار میکردمادری می دانست ومادری می دانست ومادری!...
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ایز دلنخواهد رفت.....!...
صدفیک شبی...دل ز دریا برید...چون از برکه ای...دوستت دارمشنید.....
کم نه!زیاد می خواهمت!آنقدر که در تمام خاطره هایم، تو باشی...قدم بزنی، بدوی، بخندی، بخوانی، برقصی، ببوسی، بمانیو بدانی که من چقدر عاشق این فعل ماندنم!...
ماه من،غصه اگر هست،بگو تا باشد!معنی خوشبختی،بودن اندوه است...!این همهغصه و غماین همهشادی و شورچه بخواهی و چه نه،میوه ی یک باغند...!همه رابا هم و با عشق بچین...!ولی از یاد مبر؛پشت هر کوه بلند،سبزه زاریست پر از یاد خدا،و در آنبازکسیمی خواند؛که خدا هست....!خدا هست.....!و چرا غصه؟چرا.......؟!...
یک روز همه چیز را برای دخترمان تعریف می کنم.. تا بداند این مرد متین و آرام روی مبل با آن موهای جوگندمی مهربان یک وقتی دیوانه ترینعاشق این شهر بوده است..!!...
چقدر می چسبد شب بخیرتوقتی که موهایم راکنار زده باشی و دم گوشمآهسته گفته باشی اش...️️️...
که هیچ به دل نشسته ای ، ز دل نخواهد رفت ......
نبضِ عاشقانه هایم را بگیر،ببین چقدر...تو ، تو، تو، میزند ... ️️️...