متن رعنا ابراهیمی فرد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعنا ابراهیمی فرد
صبح خواهد شد
باران دوباره خواهد بارید
هوا طعم تازه ای خواهد داد
و دستانم بی گمان ،
زیبا گلی را ...
در گلدانِ منتظر ایوان خواهد کاشت
رعنا ابراهیمی فرد
چه چیزی بهتر از آنکه فهمیده شوی
شاخه هایت جوانه زند
رشد کند ...
شکوفه دهد ...
درخت تنومندی باشد زیر آفتاب
که سایه اش
کمک حال دیگران باشد
چه چیزی بهتر از آنکه مهربانی
بال و پری باشد برای پریدنت
رعنا ابراهیمی فرد
✍قهرمان زندگی ات باش
به دیگران که تکیه کنی
صدای افتادنت
روزی گوش زمین را کر خواهد کرد
قهرمان زندگی ات باش
قوی ، آرام ، شجاع
به دیگران که وابسته شوی
روزی چنان میانِ موج پشیمانی خودت را
گلاویز خواهی کرد
که هیچ کس مرگ تو را نخواهد دید...
آدمها را از خودتان خسته نکنید
هیچ کس ، خواهان بی مهری ، بی توجهی نیست
هیچ کس به آن اندازه قوی نیست
که یک تنه رابطه ها را نگه دارد
گذشت ها ...
خوبی ها ...
مهربانی های یکطرفه در رمان ها پایدارند
دنیای واقعی ؛
دنیای خوبی ها...
شیرینی عجیبی دارد
کنارِ خانواده باشی
مادر و مادر بزرگ ، پدر و پدر بزرگ
نوه ها ، نتیجه ها ، نبیره ها
حس دلگرمی عجیبی
از دل این هسته بیرون می آید
حس دوست داشتن های مخملی
حس مزه های شیرینِ شکلات عید
حس گرمی دستهایی که زیر سایه...
دستهایشان را که بو میکنی
بوی زحمت می دهند
بوی حامی بودن
بوی محبت بی دریغ افسانه ها
پدر که باشد تمام دنیا برایت بهشت میشود
و تمام رویاهایت قهرمان دارد
□□□
پدر که جهانش را عوض کرده باشد
حس تنهایی غریبی داری
اما باور کن ...
روح او باز...
یک روز باید فرار کرد
به جنگل رها شده در خاطره
به روزهای بی بازگشت تاریخ
به عمق دوست داشتن های ساده قدیمی
به روز های دور ...
تنها چیزی که می خواهد
یک پای پیاده ...
در پله های مخفی شده ی قلبمان است
رعنا ابراهیمی فرد
اگر ناموس داشتن ، قاتل بودن است
مرحبا به مردان بی ناموس
مردی زنی را ناموس خود می نامد
به نام ناموس ،سر بریده اش را در شهر می چرخاند
اگر مردی غیرت دارد
نگاهش ،دستانش،وجدانش را پاک نگهدارد
اگر مردی غیرت دارد
دستش را به خون نیآلاید
غیرت داشتن...
من یک شاهزاده ام
وقتی می توانم
جوابِ تمام بی احترامی هایت را بدهم
اما ترجیح می دهم سکوت کنم
من یک فیلسوف ام
وقتی می توانم
دروغ هایی را که می گویی رو کنم
اما ترجیح می دهم سکوت کنم
من یک جنگجوی شجاع هستم
وقتی زیرکانه زیر پاهایم...
پسران جوانی بودند
که بخاطر رسیدن به عشق اشان
در همهمه جنگ ایران و عراق
سربازی رفتند
و در باتلاقی مردند
سربازانی که بعد از بازگشت به خانه
دست عشق اشان را در دست دیگری دیدند
پسرهایی که در کشیک شبانه پادگان
از سوز تنهایی خودکشی کردند
پسرهایی که از...
دستهایت را پر از شکوفه کن
دستهایت را
برای نوازش موهای پریشانم
در باد کم دارم
رعنا ابراهیمی فرد
طوری دوست داشته باشید
که هیچ کس مثل شما دوست نداشته باشد
طوری عشق بورزید
که هیچ کس مثل شما عشق نورزد
طوری مهربان باشید
که هیچ کس مثل شما مهربان نباشد
طوری به خود برسید
که هیچ کس مثل شما به خود نرسیده باشد
طوری خود را دوست داشته...
فرشته ها فقط در افسانه ها نیستند
همین جا هستند
همین حوالی...
در خانه هایمان...
کنار غم خانه های دلمان
که هر وقت گرفت به دنبال آغوش گرم او گشتیم
هر وقت شکست
پشت دعاهایش خودمان را پنهان کردیم
هر وقت اشکی از چشمانمان ریخت
کاسه ای شد برای جمع...
چیکار به حرفهای پشت سرت داری !?
که کیا چی گفتن و کیا چی فکر کردن !
رو به جلو حرکت کن
اگه چشات برگرده به عقب نگاه کنه
چاله ی جلو روت و نمیبینی
و یهو میفتی تو چاله ،
مشغول بودن به حرف های پشت سر هم دقیقا...
سلام ای زندگی . ..
خبر داری ...
خیلی وقت است ما را فراموش کرده ای
چه خبر از تو ؟
ای که همه دونده گیها برای توست
چه خبر از آدمهایی که گره می اندازی دورشان
و گاه می خندانی دنیا را به رویشان
چه میکنی با درد و...
گرم ترین . . .
خاطرات کودکیِ زمستانت چیست
گرم ترین نگاه هایی که
دستهای سردت را
با های نفس اش زنده می کرد
گرم ترین بخاری که برایت روشن شد
و گرم ترین دوستت دارم هایی که
تو را رشد داد
تا بفهمی دوست داشتن لازمه زندگیست
و دوست...
من در حال حاضر ؛
در خوبترین وقت زندگی هستم
جایی که پخته تر از چند سال پیشم
که با هر حرفی نرنجم ...
با هر نگاهی نشکنم ...
و با هر حدس و گمانی
زندگی را زیر و رو نکنم
رعنا ابراهیمی فرد
بیا باهم
زیر برفها قدم بزنیم
من دستانم را
چتری سازم زیر آسمان
و تو گلستانت آغاز شود
رعنا ابراهیمی فرد
دنجی می خواهم
که از هیاهوی شلوغ شهر
دور باشد
قلب و ذهنم را پهن کنم
زیر نور آفتاب
که نم اش کشیده شود
دنجی ...
که از هفت دولت آزاد باشد
رعنا ابراهیمی فرد
حرف ها که تمامی ندارد
در جاده ای پر از گل و گیاه
تو باشی و نگاه هایم ...
تو باشی و حس آرامشی بی انتها
تو باشی و یک عالمه حرف های خوب ...
حال خوب ...
تو باشی و دست هایت
که از آسمان برایم آفتاب می چینی...
صبر هیچ کس را به امتحان نکشید
صبر ایوب ها هم در یک شب تمام می شود
آدم صبور هم روزی می رود
روزی از تمام داشته هایش دست می کشد
و میل سفر می کند
سفری که خودش باشد و دلش
خودش باشد و فریادش
خودش باشد و گودالی...