شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نیمە شبان، از غریبه ای نامەای به دستش رسید نوشتە بود؛اگر آنجا، در وطنت مُردی،دوست داری بر سنگ قبرت چه حک شود؟گفت: می خواهم با خطی خوانا بنویسند دیگر خوشحالم که سرانجام صاحب خانه ای شدمچون که تا زندە بودم، منزل و مأوایی نداشتم...شعر: نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
پنج شنبه ها خوشحالم!!چون دوباره صورت زیبا و لب خندانت را میبینم چقدر آرام میشوم با دیدنت با اینکه خاموشی و حرف نمیزنی به نظر من سنگ قبر هم احساس دارد....
رو سنگ قبر ما بنویسینحسرت کادوی ولنتاین رو دلشون موند...
برف آمد که جای پای تو رابر زمین عمق بیشتر بدهدبرف آمد که با زبان سپیدجغد را از درخت پَر بدهداز همین قاب مستطیلی شکلدیده ام ایستگاه آخر راشیشهها را بخار میگیردتا نبینم نگاه آخر راچیزی از آسمان نمیخواهمتو اگر لکه ابر من باشیزندگی را به گور میبخشمتو اگر سنگ قبر من باشی...