در برون کلبه می بارد. برف می بارد به روی خار و خارا سنگ. کوه ها خاموش، دره ها دلتنگ. راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ... کودکان دیری ست در خوابند، در خواب است عمو نوروز. می گذارم کنده ای هیزم در آتش دان. شعله بالا می...
تادوست داری ام تا دوست دارمت تا اشک ما به گونه ی هم می چکد زِ مهر تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار کی مرگ می تواند نام مرا بِروبد از یاد روزگار؟؟؟ . .
آری آری! زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست گر بیافروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست !...