شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
آزادی پرنده ای بود
که در موهایم لانه داشت
گاهی خورشید
محتاج پیاله ای نور است
وشب بی تدارک
برای غوغای ستاره گان
ما هنوز برای زندگی پس از خود
توجیحی در باور نور ننشاندیم
و تنها دعای باران است
که چشمهایمان را بی قرار می کند.
خاطره محقق
می شد جهان
از چشمهای روشن زنی طلوع کند
و شب در ادامه ی گیسویش
به درازا بکشد.
خاطره محقق
به بهار می مانی و شوق نگاه
-ابرکوه،
-الشتر،
- بیستون...
آه!
هر جا گذرم می اُفتد،
می بینمت!
***
تو؛
--همه جا با منی!
زانا کوردستانی
من،،،
پرنده ام،
گلبوته ام...
اگرچه؛
شبیه تنهایی
--بی حجم !
بی قرار است
چشمان غزل
بی سایه
-بادصبا
از سرمای نبودنت
می پیچند واژه ها
به قامتِ احساسم
و قلم به خود می لرزد
و چشمهای منتظرم
سر بر شانه های خیال
به خواب می روند
پشت پنجره ی دلتنگی
-بادصبا
آغوشش را بست
چپ به راست
راست به چپ
دهان دگمه ها را چفت کرد
هر روز بلیط های زیادی را می خورد
تا شاید این بار
ایستگاهی را بالا بیاورد
که چمدانش را در آن جا گذاشته است
چه دیر آمدی
و چه زود
رد پاهایت را به آفتاب سپردی
بگو حالا!
نشانی ات را از کدام برف بگیرم؟
وقتی ستاره های دور
کم رنگ سوسو می زنند؛
چراغ های نئون
به طعنه نگاهشان می کنند!
لیلا طیبی (رها)
از آن روزی که با کفشهای آلوده
و پر از گِل و لای
بر برف ِدل پای نهادی؛
حالم شبیه پرنده ای ست در قفس
که نه راه پرواز را می داند
و نه دوستی با قفس...
لکه ی ماه وُ،
قطره قطره ستاره-
روی پیراهنِ شب پاشید.
من اما؛
به طلوع خورشید می اندیشم
که سحرگاهان،
پیرهنِ شب بدراند!.
زانا کوردستانی
نیامدی و دلتنگی واژه ها
امان شعرهایم را بریده اند
بیا و به داد من نه!
به داد شعرهایت برس...
عشق بیداد می کند در پسِ خوش خیالی ام
گاهی باید از دست زندگی
نفس کشید
این است حال دل وپریشان حالی دل !!
پاییز ۱۴ دوصفر
پروانه (پرر) فرهی