کجا بمیرم که با بوسه های تو چشم باز کنم؟
باز عاشقت شدم؛️ داشتم آهنگی گوش می دادم که شبیه موهای تو بود.!
اگر کنارت نباشم بوی گل و طعم بوسه هات یادم می رود بودن یا نبودن پلک زندگی ماست در یکی تاب می خوریم در یکی بی تاب می شویم و من در هر پلکی یکبار دیدنت را می بازم...
و من در هر پلکی یکبار دیدنت را می بازم ...
همراهت می آیم تا آخر راه و هیچ نمی پرسم هرگز! با تو اول ڪجاست با تو آخر ڪجاست ..
. تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده ؟! آنقدر نگاهت میکنم که نفس هام به شماره بیفتد ..
تو سکوت️ لا به لای حرفهای منی از حرف هایم آنچه نمی گویم تویی ...
با خیالت زندگی می کنم و با خودت عاشقی ... کاش دو بار زاده می شدم؛ یکی برای مردن در آغوش تو، یکی برای تماشای عاشقی کردنت!!
هر چقدر عاشقی بلد باشم، خرج تو می کنم. بجاش تو برام فقط لبخند بزن...
ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺑﻠﺪﻡ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ! ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ...
عشق من بارها با نفس هام، به نقطه نقطه ے تنت گفته ام دوست داشتن تو گفتنے نیست، تماشایے ست. دست هام شاهدند..!
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی است، که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار باز ماندند...
دلم بهانه گیر شده زندگی می خواهد عشق می خواهد سفر می خواهد هوای تازه می خواهد قشنگی می خواهد ، نه هیچکدام از اینها را نمی خواهد دلم تو را می خواهد... ️️️
همین که مى دانم کسى شبیه تو نیست! چقدر دلهره آورتر از نبودن توست...
حتی یک نَفر در این دنیا شبیهِ تو️ نیست نه در نفَس کِشیدن، نه در نفس نفس نفس زدن، و نه از قشَنگی، نفسِ مرا بَند آوردن ...
مرا از دور تماشا کن ، من از نزدیک غمگینم..
روحِ آدم را می جوند تا حرفِ خودشان را به کرسی بنشانند؛ نه به عشق فکر می کنند نه به گذشته ها و یادشان نمی آید که روزی، روزگاری گفته اند: «دوستت دارم»…!
حتی یک نفر را نداشتم که با او دردودل کنم کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم می فهمی ؟ میدانی عشق یعنی چی ؟ خیال نمی کنم بفهمی هیچ کس نمی داند من چه حالی دارم ، هیچکس دلم از تنهایی می پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار...
با خیالت زندگی می کنم و با خودت عاشقی کاش دو بار زاده می شدم ! یکی برای مردن در آغوش تو... یکی برای تماشای عاشقی کردنت !
دلم میخواست چیزی بهش بگویم ڪه بداند چقدر دوستش دارم. گفتم: تو مسیح منی..️
دوست داشتنِ تو ،️ زیباترین گُلی است... که خدا آفریده ! گفته بودم؟
چه خوب که زمین گرد است عشق من ! می روی، آنقدر می روی که باز آنسوی زمین می رسی به من...
حتی یک نَفر در این دنیا شبیهِ تو️ نیست .. نه در نفَس کِشیدن، نه در نفس نفس نفس، زدن،ونه از قشَنگی، نفسِ مرا بَند آوردن ...
آدم ها از ترس وحشی می شوند، از ترس به قدرت رو می آورند که چرخ آدم های دیگر را از کار بیندازند. وگرنه این همه زمین و زراعت و دام و پرنده و نان و آب هست، به قدر همه هم هست، اما چرا به حق خودشان قانع نیستند؟...