پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در ساحل زیبا دختری ایستاده استبا لباس سفید و موهایی که باد نوازش می کندغروب آفتاب برای او نوای عشق می خواندو می گوید زندگی را با عشق بسازامواج دریا به ساحل می رسندبا صدایشان دلش می لرزداو می داند که فردا روزی نو استبا امید و شادی و رویای توست...
شب که می شد دست دلم را می گرفتم و آسمان را به نظاره می نشستم .ستاره هارا یک به یک کنار میزدم تا به روی ماهت برسمقهوه شیرین ترک می نوشیدم و تورا نگاه میکردم ،تا زمانی که خورشید بتابد و بازهم تورا از من بگیرند .آن شب هرچه دعا کردم نیامدی ، قهوه ام سرد شد ، شهر تاریک شد ، آسمان برایم گریست ؛ لابه لای اشک هایش گم شده بود غم چشمانم .راستش را بخواهی چند سال می گذرد اما هنوزهم به هنگام غروب آفتاب فراموشی می گیرم ؛یادم میرود در آسمان شهر دیگر...
وقتی من شگفتی های غروب آفتاب یا زیبایی ماه را تحسین می کنم، روح من در عبادت آفریدگار وسعت پیدا می کند....
در روز 30 آذر که آخرین روز پاییز می باشد از زمان غروب آفتاب تا طلوع آفتاب روز بعد یعنی اول دی ماه که نخستین روز زمستان نیز هست را یلدا می نامند. در کنار ایرانیان اقوام دیگری نیز این زمان را جشن گرفته و به خاطر طولانی بودن شب یلدا از دیگر شب ها آن را مقدس می شمارند....