متن فاطمه مجد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فاطمه مجد
عزیز من
به طوفان هایی که دریای زندگی ات را درگیر می کند توجه نکن ، تا این طوفان های گاه و بی گاه نباشد معنی آرامش را خوب درک نمی کنی
اصلاً کل مسیر زندگی ساخته همین تضاد هاست...
زمانی که سختی و درد ، کارد را به استخوانت...
لطفاً حواست به تیک و تاک عقربه های ساعت زندگی باشد
تو باید یاد بگیری که زندگی مثل یک بازی است بازی شبیه به فوتبال، که پس از پایان زمانِ مشخص شده،دستاوردهایِ تو مثل گل هایی که زدی، کارت هایی که گرفتی و گل هایی که خوردی نقطه پایان کارت...
در این لحظه از زندگی احساس میکنم دلم بی تاب حضور هیچکس و هیچ چیز نیست ! گویی روحم در سبک ترین حالت خودش به سر میبرد ، رها از هرآنچه که هست و نیست ! شیرین بودن لمس این احساس آنجایی هست که تو ، مسیری سرشار از طوفان...
دیگر رفتن دلم را نمی لرزاند و قطره های اشک را روی گونه هایم جاری نمیکند ! خوب یاد گرفتم که زندگی بازی هست که اگر گاهی رها نکنی و نروی ، قطعا بازنده خواهی شد ! گاهی باید بروی تا به خودت نزدیک شوی تا دلت آرام بگیرد ،...
امروز صبح زود برای انجام کارهایم بیرون زدم ، مترو به قدری شلوغ بود که ذهنم پر از گره های متعدد شد ، من همیشه در جاهای شلوغ به خاطر اهمیتی که به ویژگی های مختلف آدمها میدهم، ذهنم بیش از اندازه درگیر میشود ! مثلا ترکیب رنگ لباس هایشان...
امشب قلبم عمیقا درد میکرد ، انقدری که رگه های درد در بند بند وجودم رخنه کرده بود ، این درد برای امروز و دیروز نبوده انگار سالهاست با من هست ! فقط مشکل اینجا بود که دلیل اش و پیدا نمیکردم ...
من راه های مختلفی و در زندگیم...
همه احساسات ما در شب پررنگ تر هست ، چشمهایت را میبندی و خاطره ها یکی یکی از جلوی چشمانت رد میشوند ، و تو میرسی به این حرف که در عاشقی کردن شب هایش سخت است ، روز که میشود منطق حکم فرما مطلق است و تو به بهترین...
فکر کنم ، مهم ترین چیزی که سالهاست
باعث میشه در هر مسیری که قدم بر میدارم
با وجود خستگی ها ، محدودیت ها ، اتفاقات ریز و درشتی که برام پیش میاد کم نیارم و جا نزنم ، عشق بوده .عشق همیشه هم اینطور نیست که سر به هوات...
🌱📚✨️
دلم میخواهد خانه قلب انسان ها سبز شود ، و جوانه امید به روی دیواره هایش شروع کند به رشد کردن. دلم می خواهد برای آدمهای عاشق نامه ای بنویسم و یادآوری کنم تا دیر نشده و ساعت دنیا متوقف نگشته، با هرچیزی که شده به هم بگویند علاقه...
غرق در افکار خودم بودم که صدای فندکش توجهم رو جلب کرد ! با آشفتگی و خستگی که در چهره اش میتونستم احساس کنم ؟ سیگارش رو روشن کرد و با تمام رگ و ریشه های تنش یه پُک عمیق زد ! پر ازحرف بود پر از ناگفته هایی که...
قوی شدن دقیقا از همان جایی آغاز می شود،که با هر بار شکست شدن مجبور میشوی خرده شیشه های احساست را جمع کنی و باز هم سرپاشوی،که با وجود سنگ های زیادی که سر راهت میگذارند بازهم دست از ادامه دادن نمیکشی.قضاوت میشوی و حرفهایی را می شنوی که شبیه...