متن محمدرضا قلی پور انبوهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمدرضا قلی پور انبوهی
آدمی است...
دلی دارد، احساسی و بعضاً غروری!
دوستش بدار که دلشکسته نشود،
محبت کن که احساس کند،
و در آخر محترم شمار تحقیر نشود.
به گوشم رسانده اند پیامبری گفته بود
دوستت دارم هایت را بر زبان آور.
نماز و روزه ات را نگاه داشته، می خوانی
واجبات است...
تربیت بمانند رنگی است که نقاش بر بوم نقاشی به منزله ظهور می رساند.
چه می کشد؟!
نمی دانم!
شاید تنها رنگ را بر بوم نمایان می سازد؛ بی هیچ طرحی...
افرادی که پایبندی به چهارچوبی بخصوص را فریاد می زنند بدون شک خود معتقد به هیچ چهارچوبی نیستند.
در واقع منفعت و سمت و سوی آن به چنین افرادی جهت می دهد؛ مبادله ای به سبک انسان نخستین!
بگویم دوستت دارم؟
توانش نیست!
چشم هایم را ببین،
لبخندی که بر لبانم می نشانی.
شنیدی؟
به زبان نمی توانم، حال خوبم را دریاب؛
فریاد می زند...
خسته ام!
خسته از اینگونه دوام آوردن...
تا کی در نصیحت های دیگران غرق شوم و خواسته ام را با تازیانه نوازش کنم.
گاهی نصیحت از روی دلسوزی، تحقیر تؤام با آگاهیست.
مخالفت کردم با انگشت اتهامی که از روی دلسوزی به سمتم نشانه رفته بود و در آخر متهم...
اصالت با فرد است یا جمعی که فرد، فرد آن می باشد. منفعت فرد یا منافع جمع؟
بارها در نقطه گاه تاریخ منفعت فرد، به شخصه منافع جمع را به کناری زده، نادیده گرفته است. شاهانی که سربازانی را قربانی خواسته های خود کرده اند.
قدرت!
در دنیای بی رحم...
به یکباره؟ نه! راه صد ساله را نمی توان در شبی هر چند مهتابی و روشن، خلاصه کرده، پیمود...