متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
من عاشقی جگر سوخته ام، آب می خواهم
باد خنک از شکاف یک خواب می خواهم
یک پیراهن روشن به تن شب ام کنید
بر شام دلم خنده ی مهتاب می خواهم
تا خدا غنچه ی احساس مرا سبز کند
از باغ خدا میوه ی شاداب می خواهم
حالا که...
بازهم میان این گلو یک بغض مهمان من است
این صدای هق هق ام آهنگ چشمان من است
خنجری در پشت من شد شعرهایت بی مرام
بعد از تو قاتل های من هر بیت دیوان من است
هر روز زخم تازه ای ، هرشب نعش ام بر زمین
از بس...
چار زانو نشستن بعدِ خطا؟! بی ثمر است!
باد چون کرد صدا، ناز و ادا؟! بی ثمر است!
چون که پنهان بشود بادى که جست از پایین!
هى وهى «سُرفه و پامال صدا» بی ثمر است!
پاى مرغ از بغلت وقتى شود آویزان!
داد و فریاد که: «مُرغک به کجا…؟!»...
دیشب ستاره ای از آسمان ش ناگهان افتاد
آنشب عاشقی از چشم یک نا مهربان افتاد
آنشب برایت شعر هایی نو گفته بودم
اما نبودی این شعرهایم از دهان افتاد
عشق تو از بس که ویران کرد رویای مرا
شعر دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
رفتی اما من...
عارفان و عاشقان باید در برابر عشق بازی ابوالفضل زانو بزنند؛
حمیتش که آب را از لبان تشنه اش فرو ریخت؛
اراده پولادینش که دو دستش بر زمین افتاد،
اما نا امید نشد و مشک آب، به دندان کشید؛
و اخلاصش که پاره پاره به خونش غلطید،
و سرخ گون...
از بس که با من کردی تو جنگ ها
افتاد شانه های من از تیر تفنگ ها
ناراحتم از دست تو خوردم زخم ها
از تیغ زبان تو صد نیش و نیرنگ ها
یکباره رفتی و دیدن ساحل نیامدی
کشتند در غیاب تو خود را نهنگ ها
آغوش تو برای...
از بس که با من کردی تو یکسر جنگ ها
افتاد شانه های من از زخم این تیر تفنگ ها
ناراحتم از دست تو خوردم من این زخم ها
از تیغ زبان تو صد تکه شدم با درنگ ها
یکباره رفتی و دیدن ساحل هم نیامدی
کشتند در غیاب تو...
دوست دارم های تو چه شنیدن ها دارد
آرامش آن بستر چشمان تو دیدن ها دارد
چه زیبا از دو طرف موی تو افتاده گلو
دست در دست تو از شوق پریدن ها دارد
شراب هفت ساله از بوی تو مست می شود
سیب در دست تو احساس رسیدن ها...
خط میکشم از دورها دور و برت را
خزان هم خواهد آزرد گلهای ترت را
روی خوش هرگز ندیدم از تو حالا
چرا با جرم عشق می بویند بسترت را ؟
تو وقتی عشق عاشق را نفهمیدی
بنی آدم نمی فهمند هرگز باورت را
همیشه تو پرم را زیر پا...
کلاه قدر دارد به شانه ای که سر داشته باشد
لبی تو را می خواند غزل اگر داشته باشد
دل من مثل پلنگ است تو آهوی دلاور
شاید رفت و آمد به این سمت خطر داشته باشد
حال من سخت وخیم است شبیه زن پیری
که تمنای دو تا دوست...
از ابری در مغزم باران به چشمش نیست
انتظاراز خدا جز قهر و خشمش نیست
خسته ام ، خسته تر از گوسفندی که
در زیر تیغ ، جهان دیگر به پشمش نیست
دنیا دنیای نامردی ست باورکن
دیدم در نا امیدی دیگر امیدی نیست
به زحمت پیش رفتم مثل سرباز...
بازهم حجم غمت لبریز از التهاب شده
دوباره این دل من مملو از اضطراب شده
ثارالله تلفیق خدا و خون فقط پیکر توست
خورشید فروزان گلی از چمن حنجر توست
دوست دارم در خودت محو و حیرانم کنی
قطره ام واصل به دریای خروشانم کنی
ای حضرت عشق دل بی...
باز هم تمام قلبم لبریز از التهاب شده است
این دل تنگم مملو از اضطراب شده است
ثارالله تلفیق خدا و خون فقط پیکر توست
خورشید فروزان گلی از چمن حنجر توست
دوست دارم در خودت محو و حیرانم کنی
قطره ام واصل به دریای خروشانم کنی
پا بر سرم...
رفتنت اگر باعث صد نگرانی شد
لبخند او داروی مریض سرطانی شد
در هر نفس اش معجزه من می بینم
این معجزه ها باعث خوشحالی شد
بگذار که معتاد دو تا لبها بشوم
لبهای او شیرازه ی تریاک جوانی شد
تا بوسه زدم قند فرو ریخت عسل شد
این فلسفه...
با کدامین نفس سرخ نشانت بدهم
وای اگر آه کشم شعله سوزان بدهم
یک نفر نیست به غمهای تو پایان بدهد
به شب ام یک خبر از ماه تابان بدهد
بیا که مشکل اشکم بهانه داشتن است
یگانه خوبی دیوار شانه داشتن است
خسته ام از رفتنه برگشت هایت
هی...
عشق زیباست که بر تیغه ی خنجر بروی
جان دهی در قدمِ یار و بی سر بروی
سفر آغاز نکن گر که نداری دلِ شیر
عشق معنا شود آندم که به آخر بروی
اینکه در نیمه ی ره دبّه کنی مسخره است
وه چه زیباست که تا نقطه ی آخر...
همیشه خط و نشان می کشی برای کسی
کنار خاطره های تو نیست جای کسی
چقدر بدبخت است مثل یک سگ ولگرد
کسی که می رود از پشت رد پای کسی
شبیه ماهی! که بین آب افتاده است
فرار می کنی از دست چشم های کسی
نباید این گونه از...
آغوش تو آغوش نه یک مزرعه بنگ است
چشمان تو که چشم نه سرچشمه ی رنگ است
موهای پریشان تو یک جنگل بکروُ
لب های تو لب نه که دوتا توله پلنگ است
ای پرچم افراخته بر قله ی قلبم
حرف سفرت وحشت آوازه ی جنگ است
مانده ست به...
دو اتفاق به هم بافته دو رنگ عجیب
دو چشم شوخ دو تا مهره ی قشنگ عجیب
دو بچه آهوی وحشی همیشه می رقصند
میان حافظه ی تیز یک پلنگ عجیب
منی که مانده کنار هزار و یک شبِ مست
تویی که پر شده ای با هزار جنگ عجیب
تو...
مرا بغضی ست این شب ها به شدت، کجایی خانه ات آباد، فریاد!؟
پرم از جیغ های مانده در بغض، سکوتم را بزن فریاد، فریاد
من از یاد تمام دوستانم، فراموشم، فراموشم، فراموش
تمام دلخوشی من تو هستی، مبر هرگز مرا از یاد، فریاد
شبیه داستان های قدیمی، شبیه قصه...
غرق سکوتم بی تو بی تابم ، نمی آیی ؟
کابوس ودرد است زندگی ، خوابم نمی آیی ؟
تو نیستی ! دورم ز باران وجودت ، گل
همچون کویرخشک و بی آبم ، نمی آیی ؟
در موج توفانهای عشقت غرق گردیدم
راه نجاتم ! من به گردابم ،...
رفتی بدون یک خدا حافظی ی دیگر
من ماندم و سیگار و دود و برج خاکستر
نام تو را در گوش من هر روز می خواند
این عشق کهنه این زبان حال خنیاگر
حالا بدون تو من و این خاطراتی چند
تنهایی و سیگار و شعر و برگی از دفتر...