متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه که شد چون زندانی که
غرق رویای تو ام هرچه ببینم همه توست
بی گمان هر چه که از عشق نویسم همه توست
دلم آشوب شده حوصله ام سر رفته
رود اشکم از دریاچه ی غم سر رفته
آمدم...
ای دختر شهر آشوب سر دسته هر اوباش
رویای منی هر شب شاهن شه قلبم باش
یک پنجره ای وا کن گاهی تو نگاهم کن
یک بار دگر بازم عشقم تو صدایم کن
تابو شکن ای بانو چشمان تو چون آهو
گفتم به تمنایت در گوش فلک یا هو
و...
طعم شیرین لبانت را چشیدم
شدم دیوانه از عشقت سرودم
نبودم شاعر و شعری نخواندم
هر آن چه می نویسم در تو دیدم
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
شیرین گهی در پشت نقشی تازه پنهان میشود
فرهاد باشم من به نقشت هی بنازم حاضری
ای که تویی جان و تنم یاد تو هر دم به لبم
آتش گرفته حنجرم می سوزد...
ای آنکه پیرم کرده ای ، دل من ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
شیرین خودش را پشت نقشی گاه پنهان میکند
فرهاد باشم تا به نقشت من بنازم حاضری
یارب ، تو نشانم ده ، جایی که تو را یایم
دوری و تو میدانی دور از تو چه بی تابم
روشنگر راهم باش این سر به رهت بر دار
ای فرمانگر هر کار ، بیدار کن از ... خوابم
به خاطر تو، ستاره های آسمان
به من نزدیکترند
و زمین زیر پایم
مثل آسمان پر از پرنده هایی است
که به سوی خورشید می پرند
توی این خلوت من با خودم
تو هستی
و همین خیال تو
به من آرامش می دهد
تا نیست تو بیند کسی مستی مثل من
در خواب که هستن تو هم هستی مثل من
کس نبوده بودی تو هم دستی مثل من
کس نبوده دیشب شدی پستی مثل من
دل نیست که دل را دهم دل دار اگر هست
از عشق پر از خالی ام کس یار اگر هست
دل مرده در این سینه ی پر دردم انگار
یا رب به تو آن را دهم این بار اگر هست
در هم می آرامد
و لبخندی می زند
بر لبهای سرد من
عصر پنجشنبه ها
زمانی است
برای عشق و شعر
و ما هر دو
در آغوش هم
جای خود پیدا می کنیم
مادری رفت و پسر دل نگران هست هنوز
رفته جایی که بی نام و نشان هست هنوز
تلخ و ای سخت ترین حادثه ام گشته تو
دل پر از ابر شده چون باران هست هنوز
تو چون ماه آمدی در این جهانم
که روشن می کند شب آسمانم
به عطرت باغی از گل ها بسازم
بگو شعری که بل بل را بسازم
بخوان بل بل تو از آواز قلبم
بگو امشب به یار دل تنگم
بگو دیگر بیا چشم انتظارم
تو را تنها ندارم در...
من عاشق و دیوانه به تو
هر چه که دیدم همه تو
جزئ تو چه کس می شود تو
از توست که این من شده تو
مگذار حس گندیده سابق تو را از
احساس عاشقانه ات دور کند
در این لحظه های تاریک
با تو آغاز کنم شور و نور
بر دل پرده بنهم
و با تو دست دست چنو کنم
دلتنگ شدم وقتی گفتی ز تو مهجورم
رفتی و به دنبالت، می آیم و مجبورم
من بی تو شدم مجنون یک عاشقم و شبگرد
دنبال تو می گفتم... با گریه نرو برگرد
جمعی همه از خواب و با یاد تو من مستم
من هر چه که هستم بازم عاشق تو...
دلتنگ شدم وقتی گفتی ز تو مهجورم
رفتی و به دنبالت، می آیم و مجبورم
من بی تو شدم مجنون یک عاشقم و شبگرد
دنبال تو می گفتم... با گریه نرو برگرد
جمعی همه از خواب و با یاد تو من مستم
من هر چه که هستم بازم عاشق تو...
رفت یار و به او..... دل نگران هست هنوز
دل پر از ابر شده چون باران هست هنوز
تو که هر لحظه با خاطره زنده می شوی
بغض تو در گلویم....... پنهان هست هنوز
ماه شب تو که هر شب به من آراسته ای
نکند یار و نگو دل نگران...
رفت یار و به او..... دل نگران هست هنوز
دل پر از ابر شده چون باران هست هنوز
تو که هر لحظه با خاطره زنده می شوی
بغض تو در گلویم....... پنهان هست هنوز
تو همدم و همراه منی
در تمام خواسته های من
بزن تا در باز شود
و من با لبخندی گرم
شادی و خوشبختی
به اشتراک بگذارم با تو
من از این همه عشقی که به تو دارم
بی تو بی قرارم
توی این تاریکی های شب
توی این دریایی از تنهایی
تو