متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
خود را به تو بسپارم ای دل تو چه می خواهی
عقلم شده بی حاصل هر آن چه تو میدانی
من هر چه که می کارم بی تو همه بی حاصل
حکم آن که تو میدانی فرمان به چه میخوانی
از این بعد به فکر حال من باش
مراقب چشم های مال من باش
و چرا من تو را دوست دارم؟
در انگیزه این سوال من باش
با لبخندی از خواب برمی خیزم
و به آغوش خاک این روز را می پیچم
با هر نفسی روحم پر می شود از زندگی
صبحت را خوش بخت می خوانم
ای آفتابی که مرا بیدار می کنی
اوضاع خراب است تماشا نکنید
دیدید که ظلم است حاشا نکنید
آزاده اگر هست بگویید بیا
این غره بدر است بد تا نکنید
شهر که خوابید خطاها کنید
هر که خطا کرد تماشا کنید
شهر که خواب است خرابم کنید
مست و خطاکار خطابم کنید
دلم گرفته از این همیشگیِ درد
که اندیشه ام را تاریک می کند
واقعیت ها لایق خنده ای که تو داری
و شیرینی این قندت بهترین درمانِ جانی
می خواهم با تو صبحی نو شروع کنم
که از خنده ات بتوانم هر دردی را دور کنم
قندت را به دستم...
چه شد دل بریدی و به من تو سر نمی زنی
تو را چه شد بگو چرا حلقه به در نمی زنی
قلب مرا شکسته ای من که برم تو مرده ای
به سوی بام خانه ات چرا تو پر نمی زنی
فدای تو
آن دسته گلی که برای تو می خزد
و از غم رفتن تو به بیابان خشک می افتد
ببینمت!
تو کجایی که صدای خنده ات
تمام نداهای دلم را می شکافد
باز بازنده در این جنگ منم
تو و لشگر مزگان یک نفرم
آخر این غم پنهان می خوردم
ای تو تنها کس که در نظرم
بهار آمده است،
با نوید امید و شادی
از زمین به آسمان ،
نغمه های شادی می رسد
و قلبم پر می شود از خوشی.
خواهم ساخت با آسمانی که نامش عشق
با شمعی که پرواز کند در آسمان شب سور
اگر دریابم آن قدرتی که داری از نزد خود
زنده شوم با عیسی به تشنه لبان زنگور
سبز سبزم ریشه دارم یک جهان اندیشه دارم
پیش کردم ریش دیدی شیرها در بیشه دارم
من سفیدم پاک پاکم دشمنی با کس ندارم
رنگ سرخی ، یادگار از کربلا در سینه دارم
و در سکوت شب
با دیدن تصویر تو
در این قاب عشق
گریه می کنم و خنده میزنم
آرزوهای بی پایانمان
همه در این عکس جا شده است
و من هر شب
با یاد تو
در این تنهایی بی پایان
به خواب میروم و با تو
در آغوش همیشگیمان به...
شعله عشق از تو زبانه کشید
عشق تو آتش به جهانم کشید
ای همه احوال پریشانی ام
آمده بودی که بسوزانی ام
ای تو همه باعث ویرانی ام
آمده بودی که بمیرانی ام
تو را می خواهم
برای لبخندت
برای دستانت
برای خنده هایت
برای غرق شدن در چشمانت...
تو را می خواهم
با تمام توجه و احساس
با صدای گفتن اسمت
با لمس کردن دستانت
با بوسیدن لبانت...
تو را می خواهم
برای بودن با تو
برای زندگی کردن با تو
برای...
می شنوم همه را
همه ی زبان ها را
همه ی خاموشی ها را
وقتی پاییز آمد
همه سکوت ها را
و صدای پاییزی از برگ های خسته
که زمین را فرو می ریزند
می شنوم همه را
همه ی زمین و آسمان را
همه ی زندگی و مرگ را...