متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
توی هر نفس دم بعد دم
من در کنار تو بودم
توی هر لحظه و هر زمان
من با تو بودم
در هر روز و شب شما
من دلتنگی تو بودم
در خاطره های شب ها
من همراه تو بودم
زخم بودم، زخم در دل تنهایی
اما تویی که دست...
در جاده ای بی نهایت عشق پیموده ام
در این سفر عاشقانه، تو همراهم باش
دریای عشق را در دلم بی نهایت پیدا کرده ام
تو همان دریایی که قلبم را در آغوش گرفته ای
ساحلی زیبا در دلم پیدا کرده ام
تو همان ساحلی که پیشانی دریا را در...
بودنت، دیدنت، بوییدنت، بوسیدنت
و لمس ماه خوش نقش و زیبایی که
در پشت ابر نگاهت پنهان ساخته ای
من شب را به لطف تماشای تو دوست می دارم
تو همان آن عشقی هستی که در دلم جاری است
و همان آن نوری که در تاریکی های زندگیم روشنایی می...
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها
دل در پی تو هر شب شبگرد خیابان هاست
دیوانه و مجنون وار درگیر بیابان هاست
از عطر تو هر شب او باغ از گل میسازد
از شعر تو با آواز یک بل بل...
کام بودم ، که با تو بودم
در هر روز و شب
من دلتنگی بودم
توی خاطره های شب
من زخم بودم ، زخم
در دل تنهایی
من آرزو بودم
توی درختان بهاری
من آسمان بودم ، آسمان
در سینه ی غروب
من تویی بودم
توی هر نفس دم بعد...
تو در شبِ ظلمت مُهتاب ِ منی
که با لبخندت ، نور به جهان میبری
از جادوانه ی چشمانت جادو میکنی
و در قلبِ من حس عاشقی میخونی
با دوزیدنِ چشمانم به چشمانت
عشق و مهربانی در دلم میجوشد
با قرص کردنِ لبانم به لبانت
ماجرایی عاشقانه به کمین مینشیند...
در این شب های تاریک زمستانی
شوم صید تو شادی می بخشانی
از گنبد عشقم آفتاب ظهرم
از افق چشمانت تابان می شود
احساسم در بارگاه عشق اجابت می یابد
دوست داشتن تو به صدا در می آید
این است قرائت عشق من برای تو.
هر آنچه دیدم تو بود هر چه شنیدم تو بود
گل در بیابان منم به یاد باران منم
دل از تو خالی نشد خشک از بی آبی نشد
دور از تو بی سامانم پیر از غم هجرانم
روح از تنم خسته شد چون به پرش بسته شد
ای تو روح...
هر آنچه دیدم تو بود هر چه شنیدم تو بود
گل در بیابان منم به یاد باران منم
دل از تو خالی نشد خشک از بی آبی نشد
دور از تو بی سامانم پیر از غم هجرانم
روح از تنم خسته شد چون به پرش بسته شد
ای تو روح...
من چشمانی که تو را دوست دارند را دیدم
نمیدانم چرا از خودم به این مرحله رسیدم
دستان تو شیرینی از سیب برایم آوردند
منی که به گناه در این در و پنجره آمده ام
باز هم در این شب تیره، در انتظار تو هستم
بیا و به یادگار شبهای...
آن صندلی خالی در کنارم
آرامشی که با تو داشتم را به یاد می آورد
گلی که برایت خریدم هنوز زنده است
ولی تو رفته ای و اما لیوانی هنوز نزد من است
تنها می نشینم و به سروده هایم فکر می کنم
مانند اولین ترانه ای که برایت سرودم...
در سفر عشق نباشد پایان
هم سفر عشق ندارد سامان
گفتم ای عشق بیا همسفرم
بی تو عمریست که من در سفرم
زیر باران دل شد پریشان
کرده پیرم غمها از هجران
منم لیلا تر از لیلای مجنون
مرا پیدا کن از دریای پر خون
من آن موجم که ساحل...
نباشی روز و شب معنا ندراد
به ساحل می روم دریا ندارد
منم عاشق تر از احساس یک عشق
من آن موجم که ساحل را ندارد
در سفر عشق نباشد پایان
هم سفر عشق ندارد سامان
گفتی ای عشق بیا همسفرم
بی تو عمریست که من در سفرم
کبوتری غریبم که دور از آشیانم
دیگر تو را ندارم شب پیش تو بمانم
کاش میشد دوباره در دامت بیفتم
با بال های خسته در اوج آسمانم
گلایه نامه ها از تو نوشتم
کمی گنگ و ولی گویا نوشتم
تو را بی مهر و کج اندیشه دیدم
که آواره در این دنیا نوشتم
حضورم را که غایب می شمردی
مرا زنده به خاکم می سپردی
نمی خواهم نپرس از حال و روزم
مریضی را به تنهایی سپردی...