به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد! ولی اموختم که ناله ام سکوت باشد... گریه ام لبخند... وتنها همدمم خدا...
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل، سنگدل نشنید و رفت گفتمش ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟ از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت...
مثل ضجّه های دختری لال زیر آوار، مثل ظرف شستن مادرها وقتی همه خوابند، مثل سلام کودکی به هواپیما،پای پنجره،روی ویلچر مثل سوزنی در انبار کاه، مثل پلکهای زنی زیبا پشت عینک دودی، یک سری دوستت دارم ها دیده و شنیده نمیشوند ...
بعضیا آنقدر خوب آدمو آروم میکنن آدم اگه حالشم خوب باشه وقتی میره پیششون دوس داره ناله کنه
شب ها در قاب تنهایی ام صدای ضجه ی دخترکی بگوش می رسد... ناله میکند... نفس به سینه اش تنگ می شود و... به هق هق می افتد... صدایش چقدر شبیه صدای من است...
از همون صبح ازل راهم فقط راه شماست هر چه سوز ناله دارم من ز یک آه شماست
وای از غم هجران و/ازدرد پریشانی ای نجمه بزن ناله/قاسم شده قربانی این طفل دلاور/گردیده زمینگیر از ضربه ی سنگ و/سرنیزه و شمشیر واویلا واویلا...
از درد ناله کردم و دَرمان من نکرد گویا دلش بِدَرد منِ ناتوان خوشَست...
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله (گریه) خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان...
وقت اجلم ناله نه از رفتن جانست از یار جدا می شوم این ناله از آن است
از زخم های کوچک است که انسان می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شود آدم...!