این همه از تاریکی بد نگویید شما که فروش چراغ تان به لطف همین تاریکی هاست
از گلی که نچیده ام عطری به سر انگشتم نیست خاری در دل است.
تو مثل منی برف راه میروی و آب میشوی.
نگاه کن چه پیر میشوند رویاهایی که تو را نیافته جهان را ترک میکنند
از گلی که نچیده ام.. عطری به سرانگشتم نیست! خاری در دل است..
دلم ، به بوی تو آغشته اسٺ...!
. حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوستت میدارم..
چنین که به هم آغشته ایم تو کجا خواهی بود وقتی که نباشم...
نگاه کن چه پیر می شوند رویاهایی که تو را نیافته جهان را ترک می کنند
کجای جهان رفته ای؟ باز نمی گردی/ می دانم...
از گلی که نچیده ام عطری به سرانگشتم نیست خاری در دل است.
بخند خنده های تو ترکیدن شاهوار کوهستان های انار است…..
گاهی چنانم بی تو که عبور سایهام از کنارم نگرانم میکند . . .
می نویسم باران دیگر پروانه و باد خود می دانند پاییز است یا بهار
حکایت بارانی بیقرار است اینگونه که من دوستت دارم ......