متن کتایون آتاکیشی زاده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کتایون آتاکیشی زاده
شب،
قرار بود آغوشی تسکین دهنده
برای زخم های روزمان باشد؛
نه ترکه ی خشکی از درخت اندوه
که بر روح ظریفمان فرود می آید...
- کتایون آتاکیشی زاده
یک مشت هورمون مترشحه
توسط داروی ضد افسردگی،
جای خالی انسان های از دست رفته را
پر نمی کند :)
- کتایون آتاکیشی زاده
فصلی را به انتها رسانده ام
که برای بهار بودن؛
به طراوت نگاه،
و عطر آغوشِ تو
محتاج بود.
- کتایون آتاکیشی زاده
شب،
همان پرده ی سیاهی است
که روی صحنه ی تئاتر نصب می شود؛
تا رقصِ خاطرات
به واضح ترین شکل
روی آن به نمایش درآید...
- کتایون آتاکیشی زاده
چهل روز گذشت..
از در آغوش کشیدن گرمای وجودت
توسط سرمای خاک؛
دلتنگ شده ایم
همین!
- کتایون آتاکیشی زاده
من مدت هاست که روزه ام.
از سحرِِ وداع
تا غروبِ نامعلومِ وصال؛
لب به هیچ چیز نزده
آنقدر که طعم زندگی را از یاد برده ام
- کتایون آتاکیشی زاده
لبخند
پرده ای است بر روی اشک هایم.
اما پرده خیس می شود؛
سنگین و آویزان،
بد ریخت
و بی منظره :)
- کتایون آتاکیشی زاده
می توانم خیال تو را
در خلوت شب در آغوش بگیرم،
و مطمعن باشم هیچ کس گمان نمی برد که دوستت دارم
حتی خودت..!
- کتایون آتاکیشی زاده
از مسیر سخت زندگی می گذریم
و رد لبخندمان
سر پیچ های تند جاده
جا می ماند.
آنچه به مقصد می رسد،
یک کالبد است؛
با رد زخمی روی لب هایش!
- کتایون آتاکیشی زاده
فروردین به انتها رسید؛
منتظر ماندن فایده ای ندارد.
گنجشک مهاجری که تو را به انتظار نشانده است،
به آغوش شاخه هایت بازنمی گردد..!
- کتایون آتاکیشی زاده
آغوش نمی خواهم،
در عوض دستانت را روی چشمانم بگذار
و گرم کن
یخِ غرورم را
که من عجیب
دلتنگ باریدنم..!
- کتایون آتاکیشی زاده
سرم به نبودنت گرم شده است؛
اما دلم،
انجماد زمستانی اش را
به بهار نمی فروشد..!
- کتایون آتاکیشی زاده
آرزوی مرگ را به آغوشمان می آورند
همان ها که مارا زاده اند
تا رویاهای بدست نیاورده شان را زندگی کنیم :)
- کتایون آتاکیشی زاده
ماه هرشب کامل بود؛
اگر یک نفر
هردو نیمه ی شکسته ی ماه را
در آغوش می گرفت :)
- کتایون آتاکیشی زاده
سقوط می کنم
وقتی انعکاس تصویرم
از بلندای آبی چشمانت
سرازیر می شود... :)
- کتایون آتاکیشی زاده
ما را مُرده به دنیا نیاورده اند؛
مارا به دنیای مردگان آورده اند.
کالبد هایی که روحشان را،
خرج درآمد زایی کرده اند!
- کتایون آتاکیشی زاده
یخِ قابِ سرمازده ی چشمانم را
با انعکاسِ لبخندِ گرمت آب کن
که بهار تشنه ی باران است :)
- کتایون آتاکیشی زاده
سال برای نو شدن،
به انگیزه ای تازه نیاز دارد
نه گردشِ پرتکرار و بی ثمر زمین!
- کتایون آتاکیشی زاده
سرخی چشم هایم بی دلیل نیست
من اشک های زیادی را قبل از سرازیر شدن
در بدو تولدشان،
به قتل رسانده ام! :)
- کتایون آتاکیشی زاده
بهار میشوم ..
شاید آنکه با سرمای نگاهم از من کوچ کرد
با گرمای قلبم به من بازگردد...
- کتایون آتاکیشی زاده
شکوفه ها به معشوق خود بازگشته اند
همه جا مرتب و تمام شهر تزئین شده است
عکس هایت را بیش از گذشته برق انداخته ام
به فاصله رسیدنت، چای هم دم خواهد کشید
همه چیز برای آمدنت مهیا است..
بهار من می شوی؟!
کتایون آتاکیشی زاده