عاشق شدن را داشتم از یاد می بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد … به سلامتی هرچی پدره . . .
صبح اینجوری قشنگه که با بوسای تو از خواب بیدارشم
درستهاونخوابیده ولیشماکهبیداری؛ بروبهشبگودوسشداری وقتیبیدارشد روزشمعرکهشروعمیشه...
صبح که شعرم بیدار میشود میبینم بسترم سرشار از گُلِ عشق توست و عشق تو آفتاب است آنگاه که درونم طلوع میکنی و میبینمت
حتی طولانی ترین شب نیز با اولین تیغ درخشان نور به پایان میرسد،حتی اگر به بلندای یلدا باشد.بیدار و امیدوار باش خورشیدی در راه است. یلدا مبارک
یه وقتایی نه میشه خوابید نه میشه بیدار موند، نه انگیزهای هست واسه فردا... نه آرامشی برای خواب ...
پیری وجوانی پی هم چون شب وروزند ماشب شدو روز آمدو بیدارنگشتیم
کتاب را نخوانید که بخوانید! کتاب را بخوانید که بیدار شوید … روز کتاب و کتابخوانی مبارک
بیدار شو پیراهن خمیازهات را پاره کن با یک پیمانه افتاب چُرتات را اب بکش