بیهوده ببالد به خود آن شاخ در اینستا چون شاختر از شاخ بسی هست به عالَم!
ساعت ها را بخوابانیم بیهودە زیستن نیازی به شمارش ندارد
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر بیرون قفس ریخته پر های زیادی
چه بیهوده اختراع شد سَم، شکنجه، تیغ، چوبهی دار ... وقتی یک خاطره میتواند نفست را بند بیاورد، زمین گیرت کند، تو را به گریه بیندازد، خونت را به جوش آورد ...
جوشِ بهار رخنه به دیوار میکند بیهوده باغبان درِ گلزار بسته است
عده ای در اطرافتان هستند که بیهوده به آنها بها داده اید و در مقابل ؛ عده ای را نادیده گرفته اید که دیر قدرشان را خواهید دانست...
بیهوده انتظار تو را دارم دانم دگر تو باز نخواهی گشت هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است بی تو برای من این سرزمین غم زده زندان است .
بیهوده خروس لعنتی می خواند شب می رود و دوباره شب می آید
می دانم آری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟