نزدیک رقیبانی و می بوسمت از دور ...
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا به هم رسیدن ما خوب بود، اگر می شد...
آغاز سال نو، من و داغ فراق تو عید است یا عزاست؟ چه می خواستم چه شد
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم!! هیچ کس حتی شبیهت نیست فوق العاده ای...
زخم تبرت مانده ولی جای شکایت شادم که نگه داشته ام از تو نشانه
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟ گفتم آری می توانم ... بشنو و باور مکن !
خواب دیدم دستهایم خالی از گیسوی توست خوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم این روزها به تلخزبانی زبانزدم
تو را با دیگری میبینم و با گریه می پرسم از این دیگرنوازیها خدایا چیست مقصودش؟
هر که جز من بود از دیدارمان مأیوس بود همتم را رود اگر مى داشت اقیانوس بود
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت بگذار حسادت بکند شانه شانه
خنده ی خشکی به لب دارم ولی بارانی ام ظاهری آرام دارد باطن طوفانی ام
زبان حال دلم را کسی نمیفهمد کتیبه های ترک خورده خواندش سخت است