دلخوش نشسته ام که تو شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیّا نمی شود
شاید آن روز بیاید من و تو ما بشویم پُر شده کاسه ی صبر من از این شایدها...
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است ! عیب من؛ این بود شاید... ماه را میخواستم!
اما، این آسیاب کهنه به نوبت نیست شاید همیشه نوبت ما ...فرداست
یه پسر دی ماهی؛ شاید به زبون نیاره دوست دارم ولی با کاراش بهت میفهمونه که تو واسش همه چیزی
سالها بعد شاید تو فقط یک زخم باشی درست وسط قلبم .
در سرزمین من خار نکار شاید فردا پا برهنه به دیدارم بیایی!
صبور باش شاید نوبتت همین فرداست
شاید از من دل برید، اما فراموشم نکرد زندگی جز شاید و اما، چه دارد با خودش؟
شاید کسی که با او خندیده ای را فراموش کنی، اما هرگز کسی را که با او گریسته ای از یاد نخواهی برد...
دستهایم را بگیر شاید هنوز نرفته باشی شاید هنوز نمرده باشم...
شاید هم جنس دل من,,, مرغوب نیست ,,, که آنقدر زود به زود برایت تنگ میشود!!!
خودم را به آن راه می زنم شاید آنجا منتظرم باشی...