تو را در آغوش می گیرم اما شبیه تراشی که مدادش را تمام خواهد کرد ، غمگینم .
درد بسیار غمگینم!! همچون ماهی در آب؛ اشک میریزم محو میشود؛ و دردم پنهان...
غمگینم چونان پیرزنی که آخرین سربازی که از جنگ برمی گردد ، پسرش نیست
غمگینم... همانند دلقکی که روی صحنه چشمش به عشقش افتاد که با معشوقش به او می خندیدند....!
کاش به زنی که عاشق است می آموختند که چگونه انتقام بگیرد ! غمگینم که عشق اینهمه مهربان است...
غمگینم برای ماهی یا کرم سر قلاب؟