پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لبخند می زنی به من از پشت ماسک، آهعطر گل رزی تو در آن سوی پنجره...
«به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست»/ که هر که ماسک نزد از قبیله ما نیست...
به روز حشر اگر می روی به سمت بهشت/ دو بسته ماسک ببر احتیاط در این است...
دل می رود ز دستم، صاحبدلان خدا را/ بی ماسک و ژل مریضی خواهد شد آشکارا...
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم/ چرا بی ماسک می آیی رفیق ناجوانمردم؟...
ناگهان ماسک برانداخته ای یعنی چه؟/ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟...
کاش تا محرم کرونا تموم نشه،یبار با ماسک بریم قیمه بگیریم یبار بدون ماسک...
یک طرف ماسک/آن طرف روسری/بهار را نمی توان دید اندکی...
امسال واسه عید شعر فرهاد و باید اینجوری خوند...بوی ویروس،بوی سوسکبوی ماسک رنگیبوی تند آب و الکلوسط سفره ی نو......
باد گرم وزیدن گرفتماسکهای کاغذیدر آسمانبه پرواز در آمدنددلهای ماآتش گرفت(داغ شد)کرونا مُرد!...
...........................................تکذیب شدکمبود ماسکشجریان باز می خواند....................