زندگی بی عشق یعنی باتلاق آرزو بی تو رود زندگی مرداب باشد بهتر است
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی
مرداب خودکشیِ یک رود است وقتی که ماه ، از او آئینه خواست.
روی خیزران مرداب/ برف درخواب نیم روز/صدای تفنگ
چون ماهی مرداب پی راه خروجم ماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟
از کوشش بیهوده خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
شبیه رود بودی زلال و جاری و گذرا؛ قرار اگر به ماندنت بود که مرداب میشدی. من اینها را همین تازگیها فهمیدهام
بغلم کن شبیه یه مرداب هیچ چیز و کسی مزاحم نیست بوسه بگذار رو شقیقه ی من واسه کشتن اجازه لازم نیست
آرام آرام/ عبور کردم از مرداب/ زیر برگ های نیلوفر/ صدای بوسه ی اردک ماهی ها
مرداب باور رودی که جا ماند