یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
زندگی بی عشق یعنی باتلاق آرزوبی تو رود زندگی مرداب باشد بهتر است...
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیممن که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی...
مردابخودکشیِ یک رود استوقتی که ماه ، از او آئینه خواست....
روی خیزران مرداب/ برف درخواب نیم روز/صدای تفنگ...
چون ماهی مرداب پی راه خروجمماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟...
از کوشش بیهوده خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست...
شبیه رود بودیزلال و جاری و گذرا؛قرار اگر به ماندنت بودکه مرداب میشدی.من اینها راهمین تازگیها فهمیدهام...
بغلم کن شبیه یه مردابهیچ چیز و کسی مزاحم نیستبوسه بگذار رو شقیقه ی منواسه کشتن اجازه لازم نیست...
آرام آرام/ عبور کردم از مرداب/ زیر برگ های نیلوفر/ صدای بوسه ی اردک ماهی ها...
مردابباور رودیکه جا ماند...