پرندهاى که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم
تقدیر، مثل گلوله ، همیشه در راه است ! گاهی پنج دقیقه دیر میرسد، گاهی زود ، و بعد مسیر زندگیات عوض میشود ... میتوانستی مرده باشی، و زندهای !
شادمانی /گم شده است/کوچه ها/پُراز اندوه و دلتنگی/چقدر/در خیابان/مُرده ریخته است
مرا که کشت خدایا، دوباره زنده مگردان که مُرده طاقت جان کندن دوباره ندارد .
آدم زنده به محبت نیاز دارد و مرده به فاتحه ! ولی ما جماعت برعکسیم ؛ برای مرده گل میبریم و فاتحهی زندگی بعضیها را میخوانیم ...
تو مرده ای و مرگت کوهی است که هر چه بر آن خاک می ریزم بزرگتر می شود
و منی که هنوز زنده ام مرده ای که زندگی می کند خنده دار است خنده دارتر از لحظه ای که خیال کردم دوستم داری