شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خداحافظ خداحافظ سفر خوش راه رویا بازپس از تو قحطی لبخند پس از تو حسرت پرواز...
بانو! بگو که کافه ی دنجِ چشات کو؟من خسته ام... نشونیِ اون کافه رو بگو!...
خداحافظ! خداحافظ! سفر خوش، راه رؤیا بازپس از تو قحطی لبخند، پس از تو حسرت پرواز...
تمومِ گُلای دنیا رُبه تو پیشکش میکنم ،بی این که بچینمشون !...
قهوهی تلخ با تو شیرینهبی تو هر روز هفته غمگینه......
تو بازیِ کلاغ پَر ، هیشکی نشد بَرَندهقصهی ما همین بود: پرنده بی پرنده !...
زخمهایی تو زندگی هستنکه نمیشه نشونِ دکتر داد،مثلِ زخمِ دقیقهای که تو اونآخرین بوسه از دهن افتاد......
و آرزو میکنم کاش میتوانستیم دستادستقدم در ویترین کتابفروشی بگذاریمتا آلیسواردر سرزمین عجایببیهراسِ مردم و مأموردر آغوشت بگیرم......
به آخر می رسم بی تو ، به دیوار و شب و خنجر.بهارُ عشقُ دعوت کن به این تقویم ِخاکستر....
نگاهم کن که شب گم شه ! نگاهم کن که پیدا شم!.نگاهم کن ! نگاهم کن ! نذار تنهاترین باشم !......
وقتی رفیقی غیرِ سایه پا به پامون نیستوقتی تصور کردنِ خوشبختی آسون نیست .باید چه جوری جاده های رفته رُ برگشت؟باید کجای زندگی دنبالِ رویا گَشت؟...
آقای داروین!لطفن عقربه ها را به عقب برگردانید.ما خوش حال بودیموقتی از درختی به درختی می پریدیمبا یک گلابیمیان دندان هامان!...
نسیم هم مُداممیرود و بازمیگرددبا رؤیای گذر از درز روسریو دزدیدن عطر موهایت!زمین و عقربهی ساعتهابرای تو میگردندو منبه دورِ تو!...