متن عقربه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عقربه
اتوبوسی عبوسم
که کار میکند
پا به پای عقربه ها
متر میکند
تنهایی اش را
با خیابان ها و جاده ها
نیمه شب هایی هم
که از مرز خستگی رد میشود
به سرش میزند
خودش و مسافرانش را
که روزهای تلخِ نَچرخی هستند
به صرف یک خواب شیرین عمیق
تهِ...
هر دو تنها
هر دو عاشق
بارها و بارها
از کنار هم گذشتیم
بی آنکه چیزی بگوییم
مثل دو عقربه ی خجالتی
«آرمان پرناک»
به تو که زل می زنم
از قاب بیرون می آیی
لبخندت را بر لبم می کشی
نگاه می کنی به پیراهنِ مضطربم
و با لحنی، عکسِ عقربه ها،
از نبضِ زندگی می گویی ...
«آرمان پرناک»
به آینه که نگاه می کنی
پیشانی ات
24 خط خورده است
می بینی هنوز
برج های زهرمار را بغل میکنی
و عقربه ها
بی بند
پشتِ سرت تاس می ریزنند
سخت است
در چشمِ گذشته ایستادن
خیلی سخت
خاطره بان بودن
کار هر کسی نیست
«آرمان پرناک»
عقربه ها همیشه از تو عقب ترند
هنوز هم در دهانت
الفبای زندگی،
مزه ی کودکانگی دارد...
«آرمان پرناک»
شب که می شود
نبض ثانیه ها را
به عقربه های ساعت قرار
کوک می کنم
و به انتظار معجزه ای
از عشق می مانم
تا که در قعر آغوشت
ماوا بگیرم
مجید رفیع زاد
جیغ زد عقربه یِ گیجِ زمان؛
جاده باریک و سفر نزدیک است
رخت باید بست از شهری که
مِهرَش عصیانکده ای تاریک است
شیما رحمانی
از شب سیاه تر منم
وقتی که فانوس چشم هایت
بر شعرهایم نمی تابد
و دیگر رد نگاهت را
بر تن واژه هایم نمی بینم
از شب سیاه تر منم
وقتی که عقربه ها
در آغوش هم می رقصند
اما من با ثانیه های نبودنت
بغض می کنم
از شب...
رد پایم روی عقربه ساعت است...
ثانیه به ثانیه را قدم زدم
تا برگردی...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده