فرشته باباخانی
جملات فرشته باباخانی
پشت بام خانه پشت پنجره؛ باران مهمان شده است... .
بر آسمان چشمانم، مهر حیران شده در سردی
سکوت واژه های تو!
من تو را برای مداوا به شهر عشق می برم .
دلم پر شده از غمی شوم.
نفس هایم از شدت سرما یخ زده.
نمی دانم در کدام زمستان جا مانده ام!
چشمانم مانند لایه ای پر مه و غبار بر روی آیینه نشسته... .
اما خوب می دانم که دلِ من تنگ شده که نه می خندد و نه می...
خدایی دارم مهربان تر از تصور،
عاشق تر از مع*شوق.
کسی که هر لحظه مرهم دلِ بیمارم است ؛
حتی اگر قهر کنم باز هم نازم پیش او خریدار دارد.
مهربان تر از مادر است!
به گمانم مادرم مهربانی اش را از دامن او به قرض گرفته؛
معبودی که در...
در خلوتگاه تنهایی:
روی خط ممتد آرزوهایم نقشی نمی بینم!
فقط، در کوچه های بی قراری انتظار می کشم.
ایستگاه پایانی را با ریلی از واژه هایی که،
قطار بغض هایم را با خود حمل می کند.