چشم هایت چهار فصل سال را به من خیانت می کردند!
همان چشم هایی که شب و روز را بر من سیاه کرده بودند!
دوازده ماه سال را،
فکر و خیالت، از نا و پایم انداخته،
غروب های چهارشنبه هم
که به زیارت اهل قبور می روم،
تسلی دلم نمی شد...
حتا تمام خیانت هایت را لیست کرده و به گردن آویخته ام!
اما باز نمی توانم به فراموشی بسپارمت!
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR