چه عاشقانه نشستی کنارِ شانه ی احساس
شبیه برگِ برنده برای دلخوشی تاس
شنیده ام هیجان را میان سرخی چشمت
بگو زبانه بگیرد ضریحِ قرمز گیلاس
عبای تورِ یَمانی شکوفه های چُنانی
دهان گشاده تلف شد حواس پایه ی عکاس
از آسمانِ خیالم شبانه قهر ببارم
زمینِ نرم وجودت بهانه ها کند الماس
ببخش پیرهنی که در اوجِ بهت وصالت
سپرده دکمه ی خود را به دستپاچگی داس
در انتقام حسادت و ذهنِ هارِ جماعت
پناه برده غرورم به خام خواری الناس
قسم به آیه ی ایما و بختِ حضرت فردا
اراده کن که بپوچم دوباره لشکر خُرناس
شهابِ غیرت شعرم به جرم چشم چرانی
شکسته پای غزل را کنار باور حساس
حریرِ حرمتِ قلبم شکافت حوصله اش را
و سر بریده رها شد به پای حیله ی کرباس
کسی که ناف گلویش بریده شد به افاعیل
ببین چه ساده شکسته میان گله ی نسناس
ZibaMatn.IR