عاشق فصل بهار وگل وسرو وچمنم
شاعرم شاعر باران ونسیم سحری
عطر گلزار وپراکنده به هر رهگذرم
دل ودین باخته ی دلبر شیرین شکری
حس پاییزی من عشق بود همراهش
عشق شرح دگری بهر تو و من دارد
وهزاران غم واندوه است اندر راهش
عاشقی شور وشری خاص به دامن دارد
حاصل عشق فراق است وغم وخون جگری
حال وروز من بی دل ، شبی از تنهاییست
همچو مجنون پی لیلا شدن ودربه دری
عشق دریاست وعاشق صدف دریایی ست
خنده وگریه عاشق ز خدا میگوید
سندعشق بود اشهد یکرنگی او
دل عاشق همه جا مهروصفا میجوید
رستن از خویشتن وحسرت و دلتنگی او
هرکه شد محرم اسرار الهی شیداست
درد شو اگر طلب راحت و درمان کردی
دل شیدا همه جا محرم اسرار خداست
مفتخر باش که جان بر سر کارت کردی
ZibaMatn.IR