در سپهر عشق، اختر گشته ام بی اختیار
چرخ می گردد به گِرد محور بی قرار
از شرار سینه ام، آتش گرفته کهکشان
شعله ی آهم فکنده در فلک صد یادگار
در شب یلدای هجران، چشم بر راه سحر
همچو خورشیدی نهان در پشت کوه انتظار
از نی نایم برآمد ناله های عندلیب
وز دف دل می تراود نغمه های زار زار
در خم گیسوی او، صد پیچ و تاب افتاده ام
همچو ماری که فتد در دام زلف تابدار
از شراب معرفت، مدهوش و حیران گشته ام
ساغر هستی شکسته، مست جام بی خمار
در طریق فنا، چون ذره محو آفتاب
از خودی بگذشته، گشتم محو آن روی نگار
بحر عشقش موج ها دارد به ژرفای ابد
غوطه ور گشتم در این دریای بی پایان کنار
از نگاه مست او، صد فتنه در عالم فتاد
فتنه ای کز آن برآمد شور محشر صد هزار
در سرای دل، خیالش تخت شاهی برنهاد
من گدایی گشته ام بر آستان آن دیار
گر چه عمری در ره او خاک ره بودم، ولی
یک نظر ننمود بر این عاشق افتاده زار
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR