نامه ای به وطن جنگ...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نامه وطن
- نامه ای به وطن جنگ...
●نامه ای به وطن :
جنگ بر من میتاخت بی آنکه بدانم چگونه چشمان پدرم را از آتش نجات بدهم.
جنگ بر من نه ، بر خانواده ام نه ، که بر این شهر با سرعتی باور نکردنی میتاخت.
پس از کشته شدن خواهرم ساعت ۲:۲۳ بامداد به این فکر میکردم که گلوبند خواهرم را پس از او بر قامت چه کسی بیندازم که بدانم زنده خواهد ماند !؟
یا حتی اگر به حتم در چندروز آینده کشته شوم چه کسی بر پیکر نحیفم فاتحه ی رفتن خواهند خواند!
غریب را هرگاه ندانستی از من بپرس که برایت معنا کنم.
غریب ماییم که در وطن خود سوزانده میشویم. غریب ماییم که صورت کودکانمان در حیاط همین شهر سیلی میخورد و باغچه ی صبرمان هرثانیه با خون همسایگانمان لبریز میشود.
مارا در اخبار نبینید. هرگز ما را در تصاویر اخبار خلاصه نکنید ، چرا که ما متون ترجمه نشده ی تاریخیم که نه اکنون و نه آیندگان هرگز قادر به ترجمه مقاومت ما نخواهند بود.
این سرزمین حتی اگر هرگز رنگ پیروزی را برخود نبیند ، به خوبی مردان و زنان و کودکانی را که به پایش جان دادندبه یاد خواهد داشت.
خون مردمان به ریزدانه های خاک این سرزمین پیوند خورده است و چه کسی توان جدا کردن خاک وطن از تَن را دارد!؟
بگذار بیایند و بکشند و بروند. فرزندانی از همین نسل پاسخشان را خواهند داد و در مسجد قدس به اقدای امامشان جهان را در بند صلح خواهند کشید.
صبور باش خاکِ من ، صبور باش"